امروز : دوشنبه, ۱۸ تیر , ۱۴۰۳ - 2 محرم 1446
رابطهی عشق و نفرت نسبت به قدرت غالب
قوهی قهريه هم نظامات كشوري و لشكري است كه شما هر چقدر هم به تنهايي قوي باشي ميتوانند تو را سرجاي خودت بنشانند.
انسان حتا اگر در ظاهر برتري كسي بر خودش را بپذيرد، در ناخوداگاه خود هميشه معترض خواهد بود. فقط مسئله اين است كه اين اعتراض را بهصورت عشق نشان دهد يا نفرت!
بهعبارتي انسانها در اكثر اوقات از طريق چهارچوبهاي منطقي، مسئله عدم تساوي (با بيعدالتي متفاوت است) را نميپذيرند. به همين دليل است كه ثروت و قدرت و زر و زور هميشه تضمين كنندهی هم هستند.
مثلاً دو همسايه كه يكي سالها كار كرده يا درس خوانده و به مال و منالي رسيده و ديگري به هر دليلي نتوانسته از موقعيتهاي زندگياش استفاده كند و بهجايي نرسيده است هميشه با هم تنش خواهند داشت كه عمدتاً از طرف فرد ضعيفتر است كه احساس ميكند در حقش ظلم شده است.
به همين دليل است كه برخي معتقدند محلههاي فقير و اعياننشين بايد جدا از هم باشند. زيراكه تضاد منافع، مقايسه ناخوداگاه و تساويطلبي بشر مشكلساز خواهد شد و اين تنشها خود را حتا در تقابل كودكان اين دو قشر نشان خواهد داد.
ذهن انسان به نفع خود فرد دليلتراشي ميكند و دچار خطاي شناختي ميشود. مثلاً اگر فردي در جلسهی كنكور يا امتحان استخدامي نمرهی مناسبي نگيرد، فوراً اين را به كمبود وقت، سختي سوالات، نداشتن تمركز و … نسبت ميدهد و كمتر امكان دارد بپذيرد كسي كه موفق شده شايستگي داشته است. ما كسي را كه موفقيت تحصيلي داشته، كمهوش خرخوان، و كسي را كه موفقيت مالي داشته، حريص و خسيس ميخوانيم تا خودمان را قانع كنيم.
نكتهی مهم: گاهی سيستم ارتقاي اجتماعي معيوب است و نظامات اجتماعي برمبناي شايستگي نيست، لذا به اين حس طبيعي افراد دامن زده شده و همين حس سركوبشدگي عامل توطئه، تشكيل باندهاي مافيايي و مجازات يا قتل خودسرانه افراديست كه بهزعم برخي ظالم هستند.
گاهي مثل برخي كشورهاي آمريكاي جنوبي هرج و مرجي به پا خواهد شد و افراد خود نقش قاضي و مجري قانون را ايفا خواهند كرد!
حسادت ريشهی بسياري از تحركات شر و بعضاً خير بشري است.
ما حتا نسبت به پدر و مادر خود حس حسادت داريم. ابتدا فرزندان ممكن است به رابطهی صميمي بين والدين حسادت كنند، بعدها ممكن است به تواناييهاي والدين حسادت كنند.
واكنشي كه ما به قدرت غالب نشان ميدهيم يا بهصورت عشق يا نفرت نفرت است كه ميتواند سازنده و يا مخرب باشد.
مثلاً پسر بچه يك خانواده ممكن است نسبت به پدرش كه درِ مربا را با زور زياد باز ميكند احساس عشق و افتخار كند. چراكه پدر را جزیي از خود ميداند و آرزو ميكند شبيه پدر شود.
همين احساس را مردم بهویژه چند دهه قبل نسبت به پزشكان يا مهندسان و معلمان داشتند؛ نوعي حس عشق كه همراه با تحسين و تمايل به ادامهی راه آنها بود.
اينكه فرد عشق را برگزيند يا نفرت را، بستگي به شخصيت و قابليتها و فرهنگ خود فرد دارد.
برخي ملتها كه بهدنبال هويت ملي ميگردند، قدرت مطلق، قلدر و بيرحم را دوست دارند (ديكتاتورشان نقش پدر نماد را بازي ميكند)، مثل صدام براي بخش قابل توجهي از عراقيها.
برخي ملتها كه اغلب بارها مورد حمله مهاجمان قرار گرفتهاند، نسبت به قدرت به شكل انفعالي-پرخاشگر عمل ميكنند. يعني توی سر زيردستها ميزنند و مقابل بالادستها كرنش ميكنند.
تا زماني كه فشار هست، مجيزگوي قدرت هستند؛ زماني كه فشار كم شد شروع به طغيان ميكنند. اينها رابطهی امني با پدر ندارند و مثل قصههاي شاهنامه كه پدر روزي پسر را ميكشد، هميشه از كور شدن يا كشته شدن توسط پدر بيم دارند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.