امروز : جمعه, ۱ تیر , ۱۴۰۳ - 15 ذو الحجة 1445
دنیای دردآلود ضدیتها
مولوی هم در این راستا گفته است؛
رگ رگ است این آب شیرین آب شور
در خلایق می رود تا نفخ صور
برخی گویند:
«من درد را می فهمم، بیچارگی را با گوشت و استخوان تجربه کرده ام.
خدایا زغیب عنایتی بده ما را»
مسئله ضدیتها، تخاصمات درونی و بیرونی هرجامعه و حتا در درون ذات هر انسان اگر از عالم معنا، خرد و عقل و عواطف سالم کمک نگیرد، برخی از ابنای بشرخونریزی زیادی انجام میدهند، همان وحشتی که فرشتگان از خلقت وی در نزد خداوند اعلام کردند. (اقتباس از قرآن)
انسانها موجوداتِ متفاوتی هستند و رمز تکامل و پیشرفت وی هم در منطقی کنار آمدن با این تفاوتهاست. هیچ دو انسانی مثل هم نیست، تغذیه، تأثیر از کرات و ستارگان، گردش روزگار، ژنتیک، کیفیت زندگی و دهها مورد دیگر، بر تفاوت آدمها با یکدیگر دلالت دارد.
مولوی گذشته از تأثیر طالعبینی و نقش کرات، بر ویژگی متفاوت انسانها، زمان خلقت هر انسان را مهم دانسته است.
مولوی بر دنیا و کراتی و یا افکاری مافوق هفت آسمان را نیز مطرح می کند که براین تفاوتها و ضدیتها و نا هماهنگیها پایان میدهد، یعنی پیوستگی در عین داشتن تفاوتها.
تأثیر نظم نوین جانی و زور و قدرت صاحبان قدرت، ما را به یاد ضرب المثل «حیل حُل دِ گاوِ گپه» میاندازد که ریشهی انحرافات در عملکرد سردمداران جهان باید جستوجو کرد.
مولوی در این اشعار کجروی و شیوع جنگ و خونریزی را با آوردن داستان پادشاهانی از قوم جهود به تبیین خصائص بشر و تاثیر کواکب در بروز آنها را متذکر میشود. وی تقلید نابهجا و رفتار کلیشهای و مباحثی از این قبیل را آفت وحدت اجتماعی و سیاسی و حتا خانواده میداند.
مولانا در«مثنوی معنوی» دفتر اول در مبحث تضاد شور و شیرین، جنگ و صلح، در بخش ۳۶ – حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود، به خوبی، به آن پرداخته است. نگارنده چند بیت از آن مثنوی معنوی را به شرح زیر انتخاب کرده است، امید است مفید فایده واقع گردد:
پیک شه دیگر ز نسل آن جهود
در هلاک قوم عیسی رو نمود
گر خبر خواهی ازین دیگر خروج
سوره بر خوان واسما ذات البروج
سنت بد کز شه اول بزاد
این شه دیگر قدم بر وی نهاد
هرکه او بنهاد ناخوش سنتی
سوی او نفرین رود هر ساعتی
نیکوان رفتند و سنتها بماند
وز لئیمان ظلم و لعنتها بماند
تا قیامت هرکه جنس آن بدان
در وجود آید بود رویش بدان
رگ رگست این آب شیرین و آب شور
در خلایق میرود تا نفخ صور
نیکوان را هست میراث از خوشاب
آن چه میراث است اورثنا الکتاب
شد نیاز طالبان ار بنگری
شعلهها از گوهر پیغامبری
شعلهها با گوهران گردان بود
شعله آن جانب رود هم کان بود
هر که را با اختری پیوستگی است
مر ورا با اختر خود همتگی است
طالعش گر زهره باشد در طرب
میل کلی دارد و عشق و طلب
ور بود مریخی خونریزخو
جنگ و بهتان و خصومت جوید او
اخترانند از ورای اختران
که احتراق و نحس نبود اندر آن
سایران در آسمانهای دگر
غیر این هفت آسمان معتبر
راسخان در تاب انوار خدا
نه به هم پیوسته نه از هم جدا
و آن نثار نور را وا یافته
روی از غیر خدا برتافته
هر که را دامان عشقی نابده
زان نثار نور بی بهره شده
جزوها را رویها سوی کلست
بلبلان را عشق با روی گلست
آنچ از دریا به دریا میرود
از همانجا کامد آنجا میرود
شاید منظور مولوی آن است که تفاوتها را در قاموس هستی پذیرفته، و بر مبنای کل شیء یرجع الی الاصل، ما را به تبعیت و اتصال و بازگشت به سوی حق رهنمون مینماید.
برخی از مردم دنیا دچار ویرایش نفسانی و برداشت غلط از متون دینی و معرفتی، و علمی شدهاند. و از این برداشتها، مذهبی با قالب فکری خویش اختراع کرده اند، که با همنوعانشان وارد تضاد و تعارضی خطرناک شدهاند و نتیجهی چنین شیوهای، اکنون جهان پر آشوب گشته است. و دیوار اعتماد، همکاری و همیاری و اخلاص در تمام زمینهها فرو ریخته و یا کاهش یافته است.، به عبارتی دیگر زندگی بدی شکل گرفته است. بیشتر این تضادها بر اثر تحمیل فکر و اعتقاد و شیوه ی مدیریت اشخاص بر همدیگر است. امید است بشریت تجدید نظری در افکار و اعمال نا کار آمد خویش بنماید. تاصبلح و وحدت، و زندگی مسالمتآمیزی شکل بگیرد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.