امروز : یکشنبه, ۳ تیر , ۱۴۰۳ - 17 ذو الحجة 1445
دربارهی زندگي (بخش نخست)
اگر دو آینه، مقابل هم قرار گیرند بینهایت تصویر در هرکدام ایجاد میشود. ساختار خلقت بهصورت تکثیر یک نسخه تقريباً يكسان در جهات مختلف است.
ساختار اتم و چرخش الکترونها بهدور هسته اتم شبیه ساختار منظومهی شمسی و کهکشانهاست.
ساختارهای بیشماری مانند هم یافت میشوند؛ ساختار یک خانواده، ساختار حاکم بر یک اداره یا سازمان، ساختار حاکم بر یک کشور، بر جهان و الی آخر شباهتهای زیادی با هم دارند. رهبر در مركز و سلسله مراتب در اطراف آن هستند.
از مكاني که ما انسانها با این اندازه مشخص قرار داریم اگر به سمت ریزتر و درشتتر از خود حرکت کنیم به بینهایت میرسیم؛
به سمت پايين:
انسان، سلول، ملکول، اتم، ذرات زیر اتمی و الی آخر تا بینهایت ریز.
و به سمت بالا:
انسان، کره زمین، منظومهی شمسی، کهکشان راه شیری، حبابهای احتمالی حاوی جهانهای مجزا و متعدد و الی آخر.
از هر سو با بینهایت تكرار احاطه شدهایم.
به همين دليل بيانتها بودن همه چيز است كه دانشمند ميكروبشناس و دانشمند ستارهشناس هر دو در مقابل دنيايي عظيم از بيكرانها قرار گرفتهاند و هر كدام تصور ميكنند اصل ماجرا همانجاييست كه آنها در حال كاوشاند.
پس شاید بهتر باشد بهجای دنبال کردن بینهایتها در خودمان دقیق شویم.
آنقدر ساختارهای کائنات از ریز تا درشت شباهت دارند که گاهی میتوان براساس منطقی که در یک خانواده حاکم است، روابط بین اجزای یک سلول به فرماندهی هسته سلول را پیشبینی کرد و یا روابط بین ارکان قدرت در یک نظام سیاسی را حدس زد.
مثلاً سرطان را ميتوان به مثابهی شورش قسمتي از يك ايالت در مقابل حكومت مركزي دانست؛ شورشي كه به خودمختاري ميانجامد اما نهايتاً كل كشور را به لبهی سقوط خواهد كشاند. و يا عضلهدرد، زانودرد يا كمردرد ناشي از كار زياد را ميتوان پيام اعضاي بدن به فرد تلقي كرد تا به خود استراحت بدهد.
ما براي درك هر مطلبي نياز به معناسازي و الگوپردازي داريم؛ شايد معناها همان قوانين رياضي باشند كه ما آنها را به شكل پيام معنوي يا رهنمود اخلاقي درك ميكنيم؛ بههرحال ما بدون معنابخشي به زندگي، انگيزهی ادامه حيات را از دست خواهيم داد.
ساختار كل خلقت از یک چیز ساخته شده است که هنوز نمی توانیم دقیقاً بگوییم چیست.
همانند یک ساختمان که از تعداد زیادی آجر ساخته شده است و هر ساختمان به هر شکلی که باشد باز هم تعدادی آجر محسوب میشود؛ کائنات از اتمها و ریزتر از ذرات زیر اتمی و شايد از ريسمانهايي از انرژي ساخته شده است که احتمالاً از آنها فاقد وزن و موجودیت جداگانه قابل ارزیابی هستند و شايد هم آخرين ذره چيزي ديگر باشد، شايد هم آخريني وجود نداشته باشد.
اما تصور ميكنم تا زماني كه انتهاي فوقاني و ماكروسكوپي كائنات مشخص نشود، انتهاي پاييني و ميكروسكوپي آنهم مجهول خواهد ماند. دنیایی که اکثر آنرا فضای خالی تشکیل میدهد.
همین وحدت درعین کثرت باعث شده که همه چیز به یک چیز ختم شود.
کوارکها(ذرات زیر اتمی) هم ماده را میسازند و هم ضد ماده را بنابراین هر دو با هم دو روی سكهی خلقت را تشكيل ميدهند. دقیقاً همین حالت راجع به مرگ و زندگی صادق است؛ چراکه هر دو یک چیز هستند و یک هدف دارند اگر مرگ نبود زندگی هم معنایی نداشت.
بسیاری از مسائل و رخدادها در سطح ذهنی ما معنایی ندارند، زیرا منطق حاکم بر ذهن ما برای محافظت از ماست و منطقی جهانشمول نیست. احساسات ما طوری طراحی شدهاند که خطرات و مزایای جهان خاکی كره زمین را به ما نشان دهند نه کمتر و نه بیشتر بنابراین با این درک ناقص زمینی نمیتوان توقع درک حکمت کلی جهان را داشت. ما پرتوهای نور را میبینیم اما امواج مادون قرمز و فرا بنفش را رویت نمیکنیم چراکه کمتر به کارمان میآیند؛ اکثر تهدیدها و خطرات برای گونه ما در محدودهی نور مرئی قابل رؤیت هستند.
احساسات و عواطف ما، دردها و رنجهایی که میکشیم و لذتی که احساس میکنیم، همگی ابزارهایی هستند که برای زندگی جمعی گونهی انسان و حفظ تمامیت کرهی زمین بهکار میآیند و خارج از این مجموعه کاربردی ندارند.
اگر ما در سیارهای زندگی میکردیم که از نظر نوری، تاریک بود و تنها امواج مادون قرمز داشت قطعاً چشم ما متفاوت بود و یا ممکن بود بهجای چشم ابزار دیگری داشته باشیم.
دقیقا مثل آن ماهی که از میلیونها سال پیش در اعماق تاریک یک چاه آب گیر افتاده و طی روند تکامل چشم خود را از دست داده است زیرا به آن نیازی نداشته است.
قطعاً بسیاری از احساسات ما و اخلاقیات حاکم بر جامعه بشری ناشی از زندگی اجتماعی است؛ اگر ما همچون برخی موجودات مثل خرس، انفرادی زندگی میکردیم قطعاً کتاب اخلاق کوچکتری داشتیم و دایره بایدها و نبایدهایمان خیلی متفاوت بود.
وقتی یک پلنگ، آهویی را شکار میکند شاید دل ما به درد بیاید و تصور کنیم ظلمی صورت گرفته است اما اگر این را بدانیم که بقای پلنگ و تولدهایش به این غذا بستگی دارد، موضعمان نرمتر خواهد شد.
به همان روال آهو علف میخورد و قطعاً علف هم جان دارد؛ گرچه علف فاقد احساس درد به معنای واقعی کلمه است اما بههرحال آهو قسمت زیادی از علفها را میتواند بخورد و زمین را لخت کند.
از دیدگاه محدود انسانی و با منطق ما این شكار دردناک است اما براساس منطق کل کائنات این ماجرا اصلا ظالمانه نیست.
در چرخهی زیستی هر موجودی غذای موجود دیگری خواهد شد و در واقع مرگش رخداد مفیدی برای تداوم زندگی کل مجموعه حیات زمین است. موجود بزرگتر و قویتر، کوچکترها را میخورد و نهایت زنجیره به شیر جنگل یا انسان در راس زنجیره میرسد. موجودات راس زنجیره هم گرچه توسط موجود دیگر خورده نمیشوند اما پس از مرگ تجزیه شده و مواد اولیه برای رشد همان علفی را تشکیل خواهند داد که غذای آهو خواهد شد، بهعبارتی هیچ موجودی زائد نیست.
نظام خلقت فاقد احساس به معنایی است که در ذهن ما انسانها تعریف شده است و فرد را فدای زیست جمعی میکند. تداوم حیات مهمتر از زیست یک گونهی خاص است. در ساختار خلقت موجودات بدون تعارف یک عدد محسوب میشوند. احساس غم خلقت برای کبوتری که در فصل تخمگذاری از لانه خارج میشود تا برای جوجههایش غذا بیاورد ولی توسط شاهین یا عقاب شکار میشود به همان اندازهای است که برای برخورد دو کهکشان یا انفجار یک ابر نواختر یا خورده شدن یک کهکشان توسط کهکشان دیگر است.
چیزی که بهنظر ما بیرحمی محسوب میشود در واقع قانون خلقت و روال عادی جهان است. دنیا بر اساس قوانین فیزیک و ریاضی کار میکند نه بر مبنای احساسات و قهر و آشتی.
برخورد خلقت با ما دقیقاً همانند برخورد دریا با انسان است. اگر شنا بلد باشی یا موج سواری و قایقرانی؛ میتوانی از دریا لذت ببری اما اگر این فنون را ندانی، همان دریایی که موجبات شادی و تفریح تو را فراهم میآورد میتواند به زندگی تو پایان دهد و با هیچکسی هم شوخی ندارد.
نه غرق شدن در آب دليل بر بيرحمي درياست و نه نسيم خنك دريا دال بر مهرباني آن است.
و در نهایت زنجیره به شیر جنگل یا انسان در راس زنجیره میرسد. موجودات رأس زنجیره هم گرچه توسط موجود دیگر خورده نمیشوند اما پس از مرگ تجزیه شده و مواد اولیه برای رشد همان علفی را تشکیل خواهند داد که غذای آهو خواهد شد، بهعبارتی هیچ موجودی زائد نیست.
نظام خلقت فاقد احساس به معنایی است که در ذهن ما انسانها تعریف شده است و فرد را فدای زیست جمعی میکند. تداوم حیات مهمتر از زیست یک گونه خاص است. در ساختار خلقت موجودات بدون تعارف یک عدد محسوب میشوند. احساس غم خلقت برای کبوتری که در فصل تخمگذاری از لانه خارج میشود تا برای جوجههایش غذا بیاورد ولی توسط شاهین یا عقاب شکار میشود به همان اندازهای است که برای برخورد دو کهکشان یا انفجار یک ابر نواختر یا خورده شدن یک کهکشان توسط کهکشان دیگر است.
چیزی که بهنظر ما بیرحمی محسوب میشود در واقع قانون خلقت و روال عادی جهان است. دنیا بر اساس قوانین فیزیک و ریاضی کار میکند نه بر مبنای احساسات و قهر و آشتی.
برخورد خلقت با ما دقیقاً همانند برخورد دریا با انسان است. اگر شنا بلد باشی یا موج سواری و قایق رانی؛ میتوانی از دریا لذت ببری اما اگر این فنون را ندانی، همان دریایی که موجبات شادی و تفریح تو را فراهم میآورد میتواند به زندگی تو پایان دهد و با هیچ کسی هم شوخی ندارد.
نه غرق شدن در آب دليل بر بي رحمي درياست و نه نسيم خنك دريا دال بر مهرباني آن است.
ادامه دارد…
*فوق تخصص قلب
دربارهی زندگي، , دکترامیر شاکرمی،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.