توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Thursday, 27 June , 2024
امروز : پنج شنبه, ۷ تیر , ۱۴۰۳ - 21 ذو الحجة 1445
شناسه خبر : 24027
  پرینتخانه » اجتماعی, یادداشت تاریخ انتشار : ۲۸ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۵ | | ارسال توسط :

خاطراتی از خرم‌آبادِ شصت سال پیش(بخش هشتم)

خاطراتی از خرم‌آبادِ شصت سال پیش(بخش هشتم)
بخش هشتم(تفریحات): حتماً خیلی از شما می‌دانید اسم نخستین سینمای شهر «سینما شهناز» بود. این سینما را ارتش و برای سرگرمی خانواده‌های ارتشی ساکن شهر ساخته بود ولی ورود برای عموم آزاد بود.

اسم این سینما از نام دختر شاه گرفته شده بود. سینما که در نبش شمال غربی قلعه‌ی فلک‌الافلاک ساخته شده بود، شامل یک سالن بزرگ با نمای آجر نظامی بود که دیوار‌ه‌های آن حکایت از کهنه بودنش داشت. صندلی‌ها چوبی و فرسوده بود به‌گونه‌ای‌که باعث کمردرد بیننده می‌شد. آپارات سینما هم قدیمی بود و اغلب فیلم‌های وطنی و یا فیلم‌های به‌درد نخور خارجی را نمایش می‌داد. جلو سینما دست‌فروشانی وجود داشتند که عکس‌های هنرپیشگان و خوانندگان زن و مرد و بدل فیلم‌ها را می‌فروختند.
از خواننده‌های زن، «مهوش» نامی طرف‌داران زیادی داشت که در سن جوانی از دنیا رفت و جزو خوانندگان کوچه‌بازاری بود. جلو سینما در انحصار بچه‌های قلدر پشت بازار و درب دلاکان بود. دو نفر از آن‌ها که هر دو برادر بودند از همه قلدرتر بودند که از ذکر نامشان خوداری می‌شود، البته با وجودی‌که جوانان بسیار قدرتمند و جسوری بودند و حریف نداشتند متاسفانه هر دو معتاد شدند و از بین رفتند. یکی از آن‌ها نوچه‌ای داشت که چون یک دستش تا نصفه قطع شده بود، او را «کَله دست» می‌نامیدند که او هم با یک‌دست، بسیار چابک و بزن بود. این‌ها از بچه‌ها باج می‌گرفتند و به آن‌ها اجازه خرید بلیت را می‌دادند. دونفر هم جیب‌بر قهار وجود داشت که در چشم به‌هم‌زدنی جیب شهرنشینان ساده و به‌ویژه عشایر را می‌زدند. برخی از بزرگان شهر و سران عشایر، رفتن به سینما را کِسر شأن خود می‌دانستند و اغلب اقشار پایین جامعه به سینما علاقه‌مند بودند.
اولین‌بار که خواستم سینما بروم پول نداشتم آن‌قدر به دژبان دم در التماس کردم تا دلش سوخت و پس گردنم را گرفت و مرا به ‌داخل سالن پرت کرد. آن زمان خیلی هیجان زده بودم که می‌خواستم فیلم سینمایی را تماشا کنم و درد پس گردنی را فراموش کردم. فیلم سینمایی «تارزان» نام داشت. تارزان یک فیلم خارجی بود که هنرپیشه‌اش مرد جوان و تنومندی بود که به‌اتفاق زنش با همه جانوران نبرد می‌کرد و آن‌ها را از پای در می‌آورد. وقتی فیلم تمام می‌شد ما خود را تارزان حس می‌کردیم و در دنیایی از رؤیا فرو می‌رفتیم. در سینما شهناز، گاهی عملیات شعبده بازی نیز به اجرا در می‌آمد. حرکاتی مثل دو شقه کردن دختری زیبا و یا در آوردن پول زیاد از کیسه‌ای خالی، یا پراندن کبوتر از داخل تخم مرغ، و یا درآوردن تعداد زیادی دستمال حریر از داخل جعبه‌ای کوچک و توخالی، از حرکاتی بود که تماشاگران را به وجد می‌آورد و آنان را متعجب می‌کرد. این وسیله «توتو» نام داشت.
در نزدیکی سینما یک نفر دستگاهی داشت که آن‌را «شهر فرنگ» می‌گفت. شهر فرنگ جعبه‌ای بود که یک نفر حملش می‌کرد. ابعاد آن حدود ۸۰ سانت در ۶۰ سانت بود که دو پایه داشت. از داخل، پرده‌ای داشت که روی آن تصاویری مثل یوسف و زلیخا، رستم وسهراب، فرخ‌لقا و …را نقاشی کرده بودند. پرده توسط دو دستگیره به‌دور دو حلقه چوبی می‌چرخید. جلو جعبه دو عدد ذره‌بین بزرگ کار گذاشته بودند که در آن واحد دو نفر می‌توانستند داخل شهر فرنگ را تماشا کنند. وقتی داخل آن‌را نگاه می‌کردی تصاویر خیلی بزرگ به نظر می‌رسید و مسئول شهر فرنگ با گرداندن سریع تصاویر حالت متحرکی ایجاد می‌کرد که برای بیننده جذابیت داشت. این بیت را تکرار می‌کرد:
این‌جا شهر فرنگه
این‌جا از همه رنگه
برای ما که بچه بودیم جذابیت خاص خود را داشت و قیمت آن یک پنجم بلیت سینما بود. همان فرد از گچ خیس شده و زرده‌ی تخم مرغ، نوعی اسباب‌بازی درست می‌کرد که دسته‌ای چوبی داشت و قسمت اصلی آن شبیه توپ پینگ پونگ بود که توسط نخ محکمی به دسته چوبی وصل بود و وقتی به دَوَران در می‌آمد صدای خاصی شبیه موسیقی خوش صوتی ایجاد می‌کرد.
دو پهلوان نیز در دوران دانش‌آموزی ما که حدود سال ۱۳۴۰ خورشیدی بود برای دانش‌آموزان نمایش اجرا می‌کردند. یکی از آن‌ها «علی آمون» نام داشت که پهلوان تنومندی بود و بیش‌تر با وزنه‌های سنگین و توژمانند کار می‌کرد. دیگری «خلیل عقاب» نام داشت که بیش‌تر با حیوانات سر و کار داشت و یک‌نوع سیرک را اداره می‌کرد. چند سال بعد با احداث سه سینمای بسیار مدرن در سطح شهر، سینما شهناز مشتری‌های خود را از دست داده و به‌تدریج متروکه گردید. سینما‌های جدید که فیلم‌های مدرن و زیبایی را نشان می‌داند، طرف‌داران زیادی در بین قشر جوان آن روزگار پیدا کرد و تا قبل از آمدن تلویزیون به‌درون خانواده‌ها، بیش‌تر خانواده‌های متجدد شهر وقت خود را در سینماها می‌گذراندند و بیش‌تر جوانان سعی می‌کردند با لباس‌های شیک و مدرن در سینما ظاهر شوند. بهترین سینمای شهر «رنگین کمان» نام داشت که با بهترین سینماهای تهران رقابت می‌کرد. متاسفانه پس از انقلاب به‌جز سینما استقلال دو سینمای مدرن شهر تخریب شدند و با کاهش کیفیت فیلم‌ها بعد از انقلاب قشر جوان به سینما علاقه‌ای نشان نمی‌دهند. ادامه دارد…

نویسنده : جلال مرادی | سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 724 (16 خرداد 1403)
برچسب ها
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.