امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
- اولین پیام پزشکیان خطاب به مردم پس از اعلام نتایج انتخابات: این تازه آغاز همراهی ماست / مسیر دشوار پیشرو جز با همراهی، همدلی و اعتماد شما هموار نخواهد شد / سوگند میخورم که در این راه تنهایتان نخواهم گذاشت؛ تنهایم نگذارید
- «مسعود پزشکیان» نهمین رییسِ جمهور ایران شد
- تحلیلی کوتاه از بازی همستر کومبات
- نسبت ما و انتخابات
- رابطهی عشق و نفرت نسبت به قدرت غالب
حکایتها و روایتها در زبانزدهای لری و لکی(۶۶و۶۷)
jāeero ke behānet na jāeeke baronanet
– جایی برو که بخواهندت، نه جایی که برانندت!
– کنایه از: نگهداشتن حرمت و کرامت خود نزد دیگران، تا حرمت و کرامت تو را نگهدارند. نه اینکه از رفتار و کردار تو بیزار باشند.
حکایت:
– مردی چند پسر داشت؛ روزی در بستر بیماری افتاده بود، چون قصد وصیت داشت، پسران خود را احضار کرد و خطاب به آنها گفت:
– اگر میخواهید نام و نشانی داشته باشید، نام و نشان بزرگان را ضایع نکنید.
– اگر میخواهید بد شما را نگویند، از دیگران بد نگویید.
– اگر میخواهید همپشت باشید و از هم نپاشید با هم باشید و تفرقه نکنید.
– اگر میخواهید محتاج نباشید، کار کنید.
– اگر میخواهید ثروتمند باشید، به حق خود قانع باشید.
– و… دست آخر گفت:
– اگر میخواهید که شما را بخواهند، از هرزگی و دلهگی بپرهیزید! و جاهایی بروید که خواهان شما باشند. نه از شما بیزار باشند.
ادامه دارد…
* راوی: ملاصیفور پرتوی، ۷۰ ساله، خیرآباد، خرمآباد.
**
* جایی که اسب عرویی یهی غازه، خر چَهنی قیمت داره! «لری»
jāey ke ?sbe ?eroei yeqāza xar čani qimæt dāra
*برگردان: جایی که اسب عربی یک غاز ارزش دارد، خر را به چند میخرند؟
* کنایه است از: گِله و شکایت از کجفهمی آدمها که ارزش و احترامی برای اهل فضل و دانش و علم قائل نیستند و تفاوتی بین خرمُهره و لعل بدخشانی تشخیص نمیدهند.
حکایت:
شخصی اهل فضل و دانش به شهری وارد شد؛ مدتی در گوشهی حجرهای اقامت کرد، اما هرچه ماند و ماندگار شد همصحبتی برای بحث و گفتوگو پیدا نکرد. این شد که خسته شد و یک روز از مردی پیر و جاافتاده پرسید:
«پدرجان! مردم این دیار را چه شده که اهل حرف و حدیث نیستند؟»
پیرمرد سری به تأسف تکان داد و گفت:
«ای برادرجان! جایی که اسب عرویی یهی غازه، خَر چهنی قیمت داره!»
مرد دانشمند از گفتهی پیرمرد به خنده افتاد و با خود گفت:« این مرد راست میگوید، مردم این دیار اهل غرور و تکبّرند حاضر به قبول نادانی خود نیستند. لابد و به زعم این پیرمرد من نوعی را هم خر میپندارند. همان بهتر که راهی شوم و به دنبال کار خود بروم و رفت که رفت!»۱
۱-راوی: محمدقاسم عسکریعالم، ۷۰ ساله، خیرآباد، خرمآباد.
حکایتها، , روایتها، , زبانزدهای لری و لکی، , علیمردان عسکریعالم،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.