امروز : یکشنبه, ۱۰ تیر , ۱۴۰۳ - 24 ذو الحجة 1445
جرعهای از جام صداقت و ماندگاری
انواع ارزشها کداماند؟ اصالت و اهمیت کدام ارزشها بیشتر است؟ آیا شناخت شایستگان میتواند بر کارکردها و نتایج عینی نیز چگونگی و چیستی حال و آینده جامعه و افراد تاثیر جدی داشته باشد؟ در ادامه با نگاهی گذرا در پی پاسخ به این پرسشها و ارائهی نمونهها و نمودهای زنده از شایستگانی هستیم که در حد توان و امکان، فراتر از همگنان کوشیده و درخشیدهاند تا در مسیر جویندگان و خواهندگان سیر کمال، دلبری نمایند و بر جان ایشان بنشینند و نمایانگر جهت و الگوی جامعه گردند.
واژگان کلیدی:
ارزشهای فردی، ارزشهای اجتماعی، انواع ارزشها، معیارهای شایستگی، کارکرد شناخت شایستگاه
مقدمه:
انسانهای شایستهی احترام
بس نکته، غیر حسن بیاید که تا کسی
مطبوع طبع مردم صاحبنظر شود
چه کسانی شایسته احترامند؟ مولفهها و ملاکهای شناسایی افراد شایسته چیست؟ شناخت یا غفلت از شناسایی شایستگان چه ثمرات و نتایج زودیاب یا ماندگاری برای جامعه و افراد دربر دارد؟ باورها، دیدگاهها، شیوهها و ملاکهای گوناگونی برای تشخیص شایستگان از ناشایستگان بسته به سطح فکر، اندیشه؛ فرهنگ و آگاهی مردم و وزن معیارهای شناسایی در هر جامعه وجود دارد. اغلب در جوامع عقبمانده، یا دارای فرهنگ فروکاسته و توسعهنیافته، عقل، اراده و اندیشه مردم در اختیار دیگران است. یعنی چهبسا دیگران بدون دلایل عقلانی و منطقی هرچه و هرکس را ناشایسته معرفی کنند، عموم مردم هم بدون چون و چرا آنها را میپذیرند. و هرکس را آنان شایسته معرفی کنند، بدون اینکه خودشان برای شناسایی آن شخص، تحقیق، تلاش و همت کنند کورکورانه میپذیرند.
چنین مردمی چه بسا هرگز به شناخت درست انسانهای شایسته و شایستگیها کامیابی نشوند و غالباً به ظواهر اشیا و اشخاص مانند ثروت، مقام، موقعیت فردی و طایفهای و لباس و ظاهر آراسته دیگران مینگرند، نه، اندیشه و سطح توانمندیها و دانایی آنان. به قول استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن «بهجای اینکه به شخصیت، شخص توجه کنند به مدرکی که در دست دارد توجه میکنند»۱ یعنی بهجای احترام گذاشتن به انسانها به مقام و موقعیت افراد احترام میگذارند، در حالی که بسیار انسانهای شایستهای هستند که دارای زندگی ساده و محقرند و گمنام زندگی میکنند و نظیرشان در میان رجال و ثروتمندان دیده نمیشود بهطوری که اوحدی مراغهای در قصایدش میگوید:
خاکساران جهان را بهحقارت منگر
تو چه دانی که درین گرد سواری باشد
انواع ارزشها
ارزشها دو نوعاند: مطلق و نسبی؛ ارزشهای نسبی، اموری هستند که از نظر افراد متفاوتاند آنچه برای یک شخص ارزش است، بسا برای دیگری بیارزش باشد یا بالعکس. از سویی ارزشها به مادی و معنوی تقسیم میشوند. ارزشهای مادی، شامل علاقه داشتن به مادیات و مقامات و داراییهای دنیوی و ارزشهای معنوی شامل فضایل و ملکات اخلاقی و انسانی است. ارزشهایی مانند خوبی یا بدی، زشتی یا زیبایی، حق و باطل در هر جامعهای، تا حد زیادی نسبی است. چه بسیار امور و مسائلی که در جامعهای پسندیده و نیکو شمرده میشود، اما از دید و داوری جامعهای دیگر نکوهیده و ناپسند است و اصولاً ارزشها، اموری قرار دادی و زایدهی فکر و اندیشه بشر هستند و نسبت به خصوصیات اجتماعی مانند دین و زبان، فرهنگ و عرف و سنت اقوام متفاوتند و خصوصیات اقلیمی و جغرافیایی هم در تنوع و تطور ارزشها تاثیر گذارند، پس نمیتوانیم همهی ارزشها را از دریچهی دیدگاه فکر و اندیشهی خود بنگریم و ارزشهای سایر ملل و اقوام را ناپسند، ناروا، ناپذیرفتنی کم ارزش بدانیم و بر آنها بهطور قطعی مُهر بطلان بکشیم به قول حکمیانه شیخ محمود شبستری:
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی بهجای خویش نیکوست
ملاک ارزیابی ارزشها
ملاک و ارزش زشتی و زیبایی نیز نسبی و ملاک سنجش آن در جوامع گوناگون ممکن است تفاوت کند همچنین حق و باطل هم نسبی است آنچه را ما حق ميدانیم ای بسا دیگران باطل بشمارند و آنچه را دیگران حق میگویند از نظر ما ممکن است باطل جلوه کند به قول سعدی:« همهکس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.»
– در حالی که این اندیشه و خیال با حقیقت، همخوانی ندارد و هیچ قوم و ملتی که به خودآگاهی و شعور کافی رسیده باشد نباید خود و جامعهاش را کامل و بینقص بداند و دیگران را باطل و ناحق بشمارد. بهعبارتی مطلق کمال و کمال مطلق، ذات بیحد خداست از اینرو در فرهنگ عامه آمده «گل بیخار خداست).»
دانشمندان و فلاسفه بزرگ اخلاق که دارای بینش وسیع، سعه صدر و فکر بلند هستند تضاد ارزشها را در جهان، امری لازم و ضروری میدانند و به همه مردم جهان و ارزشها و افکار آنان احترام میگذارند و به جای ارزشهای نسبی محدود به منطقه یا کشور یا مذهبی خاص به ارزشهای مطلق دارای ارزش جهانی توجه مینمایند و در آرزوی زمانی هستند که ارزشهای عالی و مطلق بر جهان حکمفرما گردد زیرا در آن صورت، جهان گلستانی میشود که عموم ملتها به منزله برادران و خواهران هم خواهند بود. ارزشهای مطلق، آنهایی است که رنگ، ملت و کشور و نژاد خاصی را ملاک قرار نمیدهند و همه ملتها با هر عقیده و ایدئولوژی، ارزشهای مطلق را قبول دارند و به آنها احترام میگذارند استاد سخن سعدی به یکی از ارزشهای مطلق مورد پسند عموم مردم جهان و با کارکرد جهان شمول اشاره نمودهاند:
بـنی آدم اعضای یک پـیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگــر عضـوها را نـماند قرار
تو کز محنت دیگـران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
ارزشهای مطلق
فلاسفه، دانشمندان و حکمای بزرگ اخلاق بیش از همه به ارزشهای مطلق، جهانی و فراگیر توجه دارند مانند خورشید که از آن جهان بشریت است و چون هیچ ملت، مکتب و عقیدهی خاصی را بدون معیار و مبنا، دلیل برتری فردی بر فرد یا جامعهای بر جامعهای دیگر نمیدانند مورد توجه همه مردم با فرهنگ جهان قرار میگیرند زیرا عموم مردم روی زمین را به منزله فرزندان و همنوع خود میدانند اما آنان که بخواهند یک گروه یا دسته یا عقیده خاصی را محور و مبدا تمام خوبیها بدانند و ارزشهای نسبی و منطقهای را بر جهان حاکم کنند محکوم به شکست و زوال خواهند بود مانند همه دیکتاتورهایی که بدون دلیل و منطق میخواستند یا میخواهند جهان را در بر مدار ارزشهای خیالی و موهوم مورد باور و مدنظرشان به پیش ببرند اما موفق نشدند و میلیونها نفر را در راه دستیابی به خودخواهی، خودبینی و طمع ورزیهای خویش قربانی نمودند. یا به مسلخ میبرند.
پیامبران و بزرگان دینی هم به ارزشهای مطلق جهانی توجه داشتند و حتا ارزشهای نیکوی ملل قبل از خود را که جزو ارزشهای مطلق بودند احیا میکردند چنانچه آیه شریفه «اِنَ اَکرَمَکُم عِنداللهِ اَتقیکم» که در قرآن آمده است. از ارزشها و شعارهای مورد تائید و قبول عموم مردم جهان است حضرت علی(ع) در مورد احیای ارزشهای مطلق به مالک اشتر در مصر چنین دستور میدهند: «ای مالک! آداب و رسوم و ارزشهای اصیل ملل غیر مسلمان را احیا کن» در قرآن کریم به ارزشهای مطلق اخلاقی که لقمان حکیم یونانی هزار سال پیش از اسلام به آنها اشاره کردهاند توجه شده است و در سوره لقمان میگوید: « وَ لَقد اتینا لُقمان اُلحکمه » لایب نیتز (فیلسوف بزرگ) هم دربارهي ارزشهای مطلق میگوید: «سیر تکاملی بشر به سوی ارزشهای مطلق اخلاقی پیش خواهد رفت و این سیر را به انسانی تشبیه میکند که آنگاه که فرد از کوهی مشغول بالا رفتن است هنگامی که فرد به قلهی کوه برسد دارای چنان بینش وسیعی میشود که شفقت، مهربانی و نوعدوستی داشته باشد و به چنان مرحلهای میرسد که عموم ملل جهان را برادران یکدیگر میداند و اوج علوم و دانشهای زمان هم در این است که چنین مدینه فاضلهای ایجاد کنند که تضاد ارزشها و ایدئولوژیها موجب جنگ و برادرکشی را در جهان فراهم نسازد و بشریت بهسوی یک جامعه جهانی که عموم افراد آن انسانهای نسبی شده باشند به پیش برود و این شعر از (قصاید ناصر خسرو قبادیانی) بر تارک آن بدرخشد و در آن طنینانداز شود:
خلق همه یکسر نهال خدایند
هیچ نه بر کن تواین نهال و نه بشکن
بنابراین مردم باورمند خواهند شد همچنان که از بستر زمین نعمتهای رنگارنگ، مختلف و رستنیهای گوناگونی پدید میآید و نقش عمدهای در تغذیه و تداوم ابعاد گوناگون زندگی بشری دارند هیچ یک از آن نعمات را نمیتوان مطلق و بدون دلیل بر دیگری ترجیح داد زیرا هر کدام دارای خواصی هستند که دیگری دارای آن نیست و همانگونه که رنگها، موسیقی و نواها نقش بسیار مهمی در زندگی بشر دارند و از یکنواختی محیط زیست جلوگیری میکنند و موجب زیبایی و جاذبه هستی میشوند نمیتوان رنگی یا نوایی را، برتر از سایر رنگها و نواها دانست و هر فردی نوایی و رنگی را دوست دارد همانگونه که گلها از نظر شکل و رنگ و عطر مختلفند و نمیتوان بیدلیل و بدون مبنا یکی را بر دیگری برتری داد افکار و عقاید مردم روی زمین هم پیرو هر مذهب و مکتب سیاسی باشند در جای خود دارای ویژگیهایی است که در حد خود جالب و ارزندهاند و اگرفردی بخواهد عقاید ناهماهنگ با خودش را ناپسند و نادرست بداند به روشنی اشتباه نموده و ارزشهای نسبی رایج در محیط زندگی خود را ملاک سنجش قرار داده است در حالی که ارزشهایی هستند که تمام جهانیان آنها را باور دارند و هرگز، رنگ و بوی مکتب سیاسی یا مذهبی خاصی ندارند و شامل عموم مردم دنیا میشوند مانند محبت، نوع دوستی، وفاداری، حقشناسی، شجاعت، سخاوت، آزادگی توسعهگرایی و نیکاندیشی که در شمار ارزشهای مطلقند و مورد تائید و پذیرش همه آگاهان با انسانهای با فرهنگ جهان است اما اگر مکتبی یا مذهبی ویژه بخواهد خود را ملاک اصلی سنجش سایر ملتها قرار دهد و این ارزشهای نسبی که در منطقهای از دنیا رایجاند اصل قرار دهد و بهسوی ملیتگرایی افراطی یا تعصب شدید مذهبی پیش برود خواه ناخواه ارزشهای مطلق را فدای ارزشهای نسبی نموده است و موجب اختلاف بین اقوام، گروهها و جنگ و برادرکشی را فراهم میسازند و بیشتر اینگونه اختلافات که از صدر آفرینش تاکنون مایهی نابودی انسانها را فراهم ساختهاند از اختلافات دینی و میهنی یا وطنپرستی افراطی ناصواب، سرچشمه گرفتهاند و دارندگان چنین افکاری ارزشهای نسبی را بر ارزشهای مطلق ترجیح دادهاند بر آتش اینگونه، اختلافات دمیده و با هر انگیزهای به آنها دامن زده و میدان تاخت و تاز دادهاند.
ارزشهای مطلق در میان اقوام و ملل جهان با هر عقیده و مرام و مسلکی رایج و پذیرفتنی است مانند مکارم اخلاقی، نوعدوستی، عدالت، مساوات، صداقت، شجاعت، سخاوت، گذشت، طبیعتدوستی، توسعهگرایی و آبادانی، خدمترسانی، جوانمردی، مروت و غیره و برای قضاوت و داوری کردن بین افراد مختلف روی زمین که پیروان عقاید و افکار و اندیشهها و مذاهب و ادیان گوناگونی هستند هرگز نمیتوان تنها از دیدگاه مکتب و مذهبی خاص داوری و ارزیابی کرد زیرا چنین قضاوتی نسبی بوده و نمیتواند بیانگر واقعیت یا تمام واقعیت باشد و با توسل به ارزش مطلق که پذیرش جهانی دارد میتوان در سطح جهان و در بین گروههای مختلف سیاسی و دینی و اجتماعی قضاوت نمود و کسانی را که طبق وجدان انسانی و اخلاق و عواطف بر دیگران ترجیح دارند برتر و والاتر دانست. بنابراین داوری بدون معیار بسیار مشکل و نادرست و نادرستتر همه را با معیارهای خاص داوری کردن و حقیقت را فرو نهادن و جزماندیشی است.
نمونهها و کارکردهای ارزشها در ادبیات و فرهنگ ایرانی
در ادبیات ما نمونههای فراوانی از ظاهربینی، قشرگرایی و ظاهرپرستی دیده و شنیده میشود: از جمله میتوان به مورد زیر اشاره کرد: مرد دانایی (برخی او را بهلول دانستهاند) را به مجلسی دعوت کردند و او با لباسی کهنه در محل دعوت حاضر شد، صاحبخانه در پایین مجلس او را جای داد، مرد دانا چند لحظه بعد به منزل برگشت و لباسهای نو خود را پوشید و دوباره به مهمانی برگشت این بار او را با احترام ویژه بر صدر مجلس نشاندند؛ وقتی ناهار آوردند و مشغول غذا خوردن شدند، دیدند این مرد آستینش را در میان غذا فرو برده و میگوید: بخور، حضار تعجب کردند و علت را پرسیدند در جواب گفت: من قبل از آمدن به این مجلس لباس کهنه و ژندهای پوشیده بودم و مرا در پایین مجلس جای دادند اما وقتی با لباس نو آمدم جای مرا در بالای مجلس تعیین کردند، بنابراین حالا که بهجای احترام گذاشتن به افکار و اندیشه و مقامات علمی، اخلاقی و جایگاه معرفتیام به لباس احترام میگذارند، لباسم باید غذا بخورد. بهعبارتی باید بهدرستی معنای شعر زیر را از استاد سخن سعدی، فرا یاد آورد مبنی بر اینکه انسانهایی را باید قابل ستایش دانست که دارای جان آدمیت و صفات انسانیت باشند و همواره دلشان به یاد بهبود عمومی نوع بشر میتپد و بهروزی و بهزیستی برای همه مردم جهان را آرزو میکنند:
تن آدمی شریف است بهجان آدمیّت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی بهچشم است و زبان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیّت
بهحقیقت آدمی باش و گرنه مرغ باشد
که همان سخن بگوید بهزبان آدمیّت
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند غفلت
بدر آی تا ببینی طیران آدمیّت
فلاسفهی بزرگ اخلاق، مانند سقراط و افلاطون و ارسطو که اندیشهی ساختن مدینه فاضله را داشتند، انسانهایی را شایسته میدانستند که وجدان اخلاقی بر آنان حاکم باشد یعنی کسانی که جز خیر و خوبی و صلاح در وجود آنان چیزی نباشد. ادیان هم هدفشان استقرار قسط و عدل و تربیت انسانهای شایسته و با فرهنگ بودهاست چنانکه پیامبر اسلام حضرت محمد(صلیالله علیه و آله) هدف تبلیغ دین خود را انسانسازی اعلام کردهاند و فرمودهاند:
«اِنی بُعِثُ لِاُتَمِمَ َمکارِم اْلاَخلاق» بهعبارت دیگر به قول محمدتقی ملکالشعرای بهار:
اقوام روزگار به اخلاق زندهاند
قومی که گشت فاقد اخلاق، مردنی است
بنابراین انسان عاقل و خردمند باید با جستوجو و ژرفبینی در کیفیت ذات و رفتار اشخاص، آنان را بشناسد و سپس آنها را شایسته بداند نه با نگرشی سطحی و کیفیتهای ظاهری و صوری در چنین صورتی دیگر اشخاص پست و فرومایه نمیتوانند جای شایستگان را بگیرند و هر لحظه بوقلمون صفت به رنگی درآیند و آه از نهاد صاحبان ذوق و هنر و انسانهای شایسته برآورند؛ چنانکه صائب تبریزی میگوید:
در آن گلشن که دارد جلوه طاووس هر زاغی
همان بهتر که زیر بال و پر باشد سر بلبل
انسانهای شایسته، آنانی هستند که با داشتن قلب رئوف و مهربان حتا حاضر به آزردن موری هم نیستند و میگویند:
در کام اِژدهای مکافات چون رَوَد
آزادهای که خاطر موری نخسته است
حکما و عرفا دارای چنین روحیهای هستند همانگونه که ابوالعلای معری (شاعر و عارف بزرگ) به درجهای میرسد که خودخواسته در همهی عمر گوشت حیوانات را نخورد زیرا خوردن گوشت را ظلم به حیوانات میدانستند و حتا در هنگام مرگش از خوردن گوشت مرغی که به دستور پزشک برایش کشتهبودند، خودداری کرد و برای آن مرغ گریست که چرا تو بشر خلق نشدی تا کسی نتواند اینگونه تو را با خواری و ذلت بکشد. نمونهی دیگر از این انسانهای شایستهی احترام، حکیم حاج ملاهادی سبزواری (اسرار) است که وقتی خدمتکارش را برای خرید گوشت به بازار فرستاده بود چون گوشت تمام شده بود خروسی زنده خرید و به منزل برد تا بکشد. حاج ملاهادی به خدمتکارش گفت خروس را به صاحبش برگردان زیرا من نمیخواهم جانداری در خانهام کشته شود، دختر حاج ملاهادی به پدر گفت: شما در اشعار عارفانه خود گفتهاید که خداوند حیوانات را برای بقای انسانها آفریده و حتا افلاک را هم در اختیار انسان قرار دادهاند و خود گفتهاید که:
اختران پرتو مشکوه دل انور ما
دل ما مظهر کل، کل همگی مظهر ما
نه همین اهل زمین را همه باب الهیم
نه فلک در دورانند بهگَرد سر ما
حکیم سبزواری در پاسخ گفت: اگر انسانی یافت شود باید جان قربانش کرد. بهقول حکیم بزرگ مولانا جلالالدین بلخی:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفت یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنکه یافت مینشود نم آرزوست
باز دخترش گفت: شما که گوشت گوسفند میخورید چه فرقی است بین گوسفند و مرغ، اسرار آن حکیم وارسته پاسخ داد: گوسفند را برای جامعهی مسلمین کشتهاند من هم از آن گوشت میخورم ولی من راضی نیستم فقط بهخاطر من حتا جانداری بیجان شود.
*انسانهایی شایسته ستایشاند که طی مراحل آدمیت، به سیر و سلوک اخلاقی و معرفتی پرداخته و به مقام عالی در جهان انسانیت رسیدهاند و گرنه تمام افراد از نظر ظاهری، انساناند اما در باطن ممکن است گاه از حیوانات هم فرومایهتر باشند؛ به قول سنایی غزنوی:
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب لعل گردد در بَدخشان یا عقیق اندر یمن
همانگونه که تمام سنگها به مرحلهی لعل و عقیق شدن نمیرسند همه انسانها هم نمیتوانند منازل آدمیت را طی کنند و هر کس بهظاهر آدم بود به معنی نمیتواند آدم باشد زیرا:
چون بسی ابلیس آدم روی که هست
پس به هر دستی نشاید داد دست
انسانهای شایسته با تمام علو طبع و انسانیت کمنظیری که دارند باز هم به مردم سفارش میکنند در ستایش آنان مبالغه نورزند زیرا ممکن است فردی شایسته پس از سالها رستگاری ناگهان دچار خودبینی، غرور، انحراف و سقوط شود و در مسیر صلاح و رستگاری خویش، پایدار نماند و برای اینکه دیگران از آنان بت نسازند. بهقول سعدی میگویند:
شخصم به چشم عالمیان خوب منظر است وز خُبث باطنم سر خجلت فتاده پیش
طاووس را بهنفش و نگاری که هست خلق تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش
و به مردم میفهمانند که بدون شناخت واقعی کسی یا مکتبی، آنکس یا آن مکتب را بیدلیل و از سر شورمندی و تعصب ناروا، نفی یا اثبات نکنند و از افراط و تفریط که صفت نادانان و خردستیزان است بپرهیزند و از قضاوتهای ظاهری و عجولانه و بر پایهی ظاهر افراد بهشدت دوری جویند زیرا بسیار کم اتفاق میافتد ظاهر نموداری تام و تمام از باطن و حقیقت فرد باشد این مضمون را سعدی چه لطیف بیان نمودهاند:
توان شناخت بهیک روز در شمایل مرد
که تا کجاش رسیده است پایگاه علوم
ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو
که خُبث نفس نگردد سالها معلوم
سخن پایانی
در پایان بهسان نَمی از یَم و اندکی از بسیار، بر پایه معیارهای عقلانی و شاخصهای علمی از شمار نیک-مردانی که با تلاشهای سودمند، امیدوارانه، اندیشهورزی صادقانه، شجاعت، فروتنی، اخلاقگرایی و نجابت و نستوهی در میدان کار و تلاش طی افزون بر هشت دهه عمر با برکت در پی پیشرفت، تعالی همهجانبه و توسعهگرایی هستند و پس از عمری خدمت و کنشگری در عرصههای گوناگون اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی بهویژه ارائهی تحلیلها، راهکارها و اندیشههای کارشناسانه دست از تلاش نداشتهاند و پرنشاط اما پیوسته و آرام میکوشند و دلسوزانه رهنورد وادی توسعهاند، میتوان با افتخار «استاد گرانسنگ صادق سیفی» را نام برد که در حوزههای شعر، روزنامهنگاری، کنشگری اجتماعی، مدیریت، برنامهریزی و توسعهمداری، و کارشناسی عالمانهی آسیبهای فراراه توسعه کشور و استان لرستان قلمزده و ارائهی نظر نمودهاند. ایشان در فراز و فرودهای روزگار، دردهای جامعه را درد خویش و ناکامیهای آن را دغدغه جدی خویش داشتهاند، بیتردید پاسداشت مردان اخلاقمدار، سودمند به حال و روز مردم و همدم و همگام با رنج و دردهای آنان وظیفهای اخلاقی، خردمندانه، دینی و خداپسندانه است. کوتاه سخن آنکه بر پایهی عقلانیت و شناخت ارزشهای واقعی باید گفت انسانهایی شایستهی احترام و ستایشند که بهسان شمع، وجود، توان، مال، فکر و اندیشه خود را در مسیر راهگشایی و آسایش بشریت بهکار گرفتهاند و از محدود شدن در منطقه و کشور و اقلیمی خاص که مایهی محدود شدن فکر آنها شود و آنان را از درک واقعیات باز دارد میپرهیزند و خورشیدآسا بر جهان پرتو افشانند.
به قول حافظ، به خواهشهای دو عالم پشت پا زده، میگویند:
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی کزین چهره پرده برفکنم
امید و کمترین انتظار آن است، اینگونه انسانهای توسعهگرا و شایسته تا در قید حیاتند بیش از پیش شناسانده شوند تا از کردار و اندیشههای ایشان، الگوپذیری و بهرهبرداری شود و قدر یابند و بر صدر نشینند، زیرا نیاز امروز و فردای ما انسانهای الگو و شایستهای است که از همین بوم و بَر بَرآمده و با ما زیسته و راههای برونرفت از چالشها و تنگناها را در حد توان خود باز یافتهاند و اینان سرمایه و پشتوانهی اجتماعی در کوران تنگناها و سختیها و بیش از سرمایههای ملموس مادی شایستگاناند.
«قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت کزین حاصل اوقات بریم»
کتابنامه:
۱- قرآن کریم
۲- اوحدی مراغهای، قصاید، دیوان اشعار
۳- بهار، محمدتقی ملکالشعرا، دیوان اشعار، قطعات
۴- حافظ، خواجه محمد دیوان حافظ
۵- سعدی گلستان
۶- سید رضی، نهجالبلاغه علی(ع) به ترجمه محمد دشتی
۷- شبستری، شیخ محمود، گلشن راز
۸- صائب تبریزی، دیوان اشعار
۹- غزنوی، سنایی، دیوان اشعار
۱۰- قبادیانی، ناصرخسرو، دیوان اشعار
۱۱- بلخی، جلالالدین، مثنوی معنوی
۱۲- نهجالفصاحه
۱۳- اسلامیندوشن، محمدعلی
ارزشهای اجتماعی، , ارزشهای فردی، , استاد صادق سیفی، , معیارهای شایستگی، , نادر آزادبخت،
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.