توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
شناسه خبر : 10672
  پرینتخانه » لرستان پژوهی, یادداشت تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۸ | | ارسال توسط :
حکایت‌ها و روایت‌ها در زبان‌زدهای لری و لکی(19)

تا تو هچایهَ‌ت کِرد، چهل پَشخَه نیشت ئه‌ر قی خِرهَ هَه مُو!«لکی»

تا تو هچایهَ‌ت کِرد، چهل پَشخَه نیشت ئه‌ر قی خِرهَ هَه مُو!«لکی»
Tā to hačayat kerd,čehel pašxa ništ ar ŏey xerahamo -تا تو حرف می‌زدی، من شمردم چهل پشه روی... الاغمان نشست.

کنایه از: پند و اندرز و نصیحتی که برای مخاطب ناموجه باشد و یا کسی که به پند و اندرز مفید دیگران از سر نادانی بهایی ندهد.

حکایت:
شخصی پسر نوجوانی داشت و این پسر اهل شر و شور بود، به‌طوری که مردم از دست رفتارهای او مرتب گله و شکایت داشتند. پدر هر بار او را پند می‌داد و نصیحت می‌کرد، اما پسر به این نصایح توجه نمی‌کرد و هم‌چنان به‌ رفتار ناپسند خود ادامه می‌داد. یک روز عموی پیر او با برادرش که پدر همان پسر باشد حرف زد و قرار گذاشتند که این بار عموی پیر و سال‌خورده، پسر را نصیحت کند تا شاید به راه درست پای بگذارد و ادب و معرفتی یاد بگیرد.
این بود که عمو آمد و به بهانه‌ای سر حرف را با برادرزاده باز کرد و از هر دری حرف زد و حرف زد. همه‌ی حرف‌ها هم در جهت خیر و صلاح پسر نوجوان، گفت و گفت تا آخر سر پرسید:
– برادرزاده‌ی عزیزم! توجه کردی چه شد و چه گفتم؟ پسر ننر و گستاخ خندید و گفت:
– عمو جان…! تا حرف می‌زدی، من شمردم چهل پشه روی… الاغمان نشست و برخاستند!
و حالا این حکایت به یک ضرب‌المثل هجوآمیز بدل شده که هرگاه بزرگ‌ترها، کوچک‌ترها را پندی دهند، اما کوچک‌ترها توجهی نکنند، گویند…۱

پی‌نویس:
۱-مشهدی عیدی‌بگ رضی‌پور، ۷۵ ساله، خرم‌آباد

نویسنده : علی‌مردان عسکری‌عالم | سرچشمه : سیمره598(6آبان‌ماه1400)
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.