توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Friday, 21 June , 2024
امروز : جمعه, ۱ تیر , ۱۴۰۳ - 15 ذو الحجة 1445
شناسه خبر : 24015
  پرینتخانه » اجتماعی, یادداشت تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۷:۴۰ | | ارسال توسط :

بیگانگیِ ملی!

بیگانگیِ ملی!
ما از اول این‌گونه نبودیم. این حال حیرت و حرام را تازه پیدا کرده‌ایم. بوده تا بوده در این جغرافیا تطور و تفاوت و تنازع داشته‌ایم.

ده‌ها رنگ و رقم آدم در این سرزمین بوده و هست. هرکدام با ایده‌ای و آرمانی. میان این طبایع متفاوت طبیعی است که گاهی با هم شاخ به شاخ شده‌ایم. یقه‌ی هم‌دیگر را گرفته‌ایم. چه بسا چوبی به زانو و کلوخی به سر و دست هم کوبیده‌ایم. در این جغرافیای پهن و پلنگ پهنا که حالا شکل گربه شده است قهر بوده، آشتی بوده، دوستی و دشمنی هم بوده. ما ملتی بوده‌ایم پر شاخ و شعبه. پر رگ و ریشه. جنگیده‌ایم. هم با بیگانه هم با آشنا. هر وقت با اجنبی پنجه در پنجه شده‌ایم ظفرمند و فیروز میدان بوده‌ایم. وقتی که روی هم دست بلند کرده‌ایم شه‌کاری بهتر از شکست نصیبمان نشده است. اسطوره‌ي ببر بیان‌پوش ما، تهمتن در آوردگاه برادر سقوط کرد. دیو سفید حریف ما نشده است اما امان از شغاد آشنا. فردوسی چه نکهتی و نکته‌ای را گفته است. در جنگ برادرها هیچ فتح و ظفری نیست.
ما این‌گونه نبوده‌ایم که هستیم. ما را تکه‌تکه کرده‌اند. هزار شعبه و شقه از ما ساخته‌اند یکی از دیگری کینه جوتر. بدخوتر و بدگوتر. کار ما از اختلاف سلیقه گذشته است. دچار انحراف عقیده‌ایم. گوش به زنگ و چشم بر دریچه‌ایم که رقیب چه می‌کند تا ما عکسش را انجام دهیم. چه بداقبال مردمی هستیم که خنده و گریه و گفتن و شنیدنمان از خودمان نیست، از لجاجت حریف است. ما مردمی هستیم که مصیبت در خانه‌ی خودمان است اما برابر هُمال هرّهرّ می‌خندیم!
گسل‌ها و گسست‌هایی بین ما افتاده است از فرونشست دشت‌های شیراز و اصفهان هولناک‌تر. ما از هم دور شده‌ایم. دوگانگی و بیگانگی امید ما را و آینده‌ی این سرزمین را مثل دراکولا پیش‌خور کرده است. شقه‌شقه شده‌ایم و هر شقه‌ای از شقه‌ی دیگر شقی‌تر. ملت چندین پاره‌ای هستیم و هر پاره از پاره‌ی دیگر پریشان‌تر.
وحشتناک است و فراوان ترسناک که ما نمی‌توانیم در این سرزمین یک سوگ همگانی یا سُرورِ سراسری را تجربه کنیم. دردی بالاتر از این مگر هست که ما دیگر نمی‌توانیم یک ملت باشیم.
کمترین کنشی از ما دوگانه‌ای می‌سازد بدتر از بیگانه‌ای. ما را به این باور رسانده‌اند که حتماً باید جواب هر هایی را با هویی بدهیم و اگر هم میهنی از سر ناچاری و استیصال کلوخی به سوی ما انداخت حتما سنگی به سرش بکوبیم. تقاص از دوست می‌گیریم و به دشمن فخر می‌فروشیم.
فقر، نداری، گرانی، تورم، بی‌سوادی سیاسی، ابتذال اجتماعی همه دردهایی هستند سینه‌سوز و جگردوز اما بی‌رحمی مردم نسبت به یک‌دیگر دردی بالای همه دردهاست. انتقام گرفتن از هم‌دیگر است حتا در موضوع مرگ. زمین زدن رقیب حتا در حد یک استوری.
ملتی که مرزهای اختلافی‌اش به ساده‌ترین هنجارهای اجتماعی برسد هیچ‌گاه هم‌دلی و همراهی ملی را تجربه نخواهد کرد. خانه‌اش خراب، چراغش خاموش، چشمش کور و دستش بریده باد آن که با ما چنین کرد.

نویسنده : ماشا اکبری | سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 724 (16 خرداد 1403)
برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.