توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
شناسه خبر : 9189
  پرینتخانه » اجتماعی, اخبار مهم, یادداشت تاریخ انتشار : ۱۶ تیر ۱۴۰۰ - ۸:۳۹ | | ارسال توسط :

برای هم‌سان‌سازی سرزمین تا می‌توانیم درخت ببُریم

برای هم‌سان‌سازی سرزمین    تا می‌توانیم درخت ببُریم
جان به لب شدیم از بس از جنگل و مرتع خبر بد شنیدیم؛ دم به ساعت خبر می‌رسد از: شخم زدن، بریدن و آتش‌زدن‌های سلحشورانه‌ی منابع طبیعی؛ نبردی بی‌امان که در یک نامعادله، طرف آن تیشه است و اره و تبر و آتش و ... و طرف مقابل، زبان است و قلم!

وقتی به یکی از تخریب‌کنندگان این منبع‌‌های بی‌جایگزین اعتراض کردم گفت: بابا ول کن! هر جوان یک درخت است که دارد از بیکاری و فقر خشک می‌شود! چرا کسی به فکر این همه جوان تحصیل‌کرده‌ی بیکار نیست و همه چسبیده‌اند به چهارتا درخت بلوط!؟
دیدم عجب منطقی دارند این وندالیست‌ها؛ و به تحقیق که با این رای غیابی، همه‌ی عرصه‌های منابع طبیعی از دَم مهدورالدمند ولی او یک ریز حرف می‌زد و استدلال می‌کرد:
۱- براساس اصول مسلم توسعه، ما باید به فکر اقتصاد کشورمون هم باشیم در حالی‌که مشکل این است که فقط نیمه‌ی خالی لیوان را می‌بینیم؛ مثلاً چندی پیش اعلام شد که بلوط‌های زاگرس به زغال تبدیل و سپس به کشور عراق قاچاق می‌شود، چند ماه پیش هم یک مقام محیط‌زیست کشور در پاسخ به پرسشی درخصوص علت صدور پروانه‌ی شکار برای خارجیان فرمودند: دلیل آن، ارزآوری برای کشور است! خب، درحالی که ارز، در این برهه از زمان، کلیدواژه‌ی اقتصاد ماست، در زاگرس هم این بندگان خدا دارند این درخت‌های بی‌صاحاب مونده‌ی بی‌بو و خاصیت را به زغال تبدیل و آن را به کشور همسایه صادر می‌کنند تا ارز وارد مملکت کنند! این‌که این ارز دلار باشد یا دینار عراقی چه فرقی می‌کند!؟ حالا بگذار یک کف بکنند و با جوسازی شعار بدهند که: بومیان آمازون طی ۵ هزار سال سکونت در این منطقه، هیچ‌گونه باعث نابودی گونه‌ها و اختلال در سیستم‌های آن نشده‌‌اند و عده‌ای هم در برزیل خود را به بیگاری کشیده و ریخته‌اند روی زمین خدا و دارند جنگل‌هایی را که آتش گرفته احیا می‌کنند ما که از کارهای آن‌ها سر در نمی‌آوریم ولی پر واضح است که آن مردم هنوز موفق به بومی‌سازی توسعه به‌ویژه درخصوص جنگل‌های خود نشده‌اند! که البته آن مدل پیشاتوسعه به درد خودشان می‌خورد ما که نمی‌توانیم در دنیایی که چار نعل به پیش می‌تازد به عقب برگردیم!؟
۲- این جنگل‌ها، زمین به این خوبی را اشغال کرده‌اند و نمی‌گذارند برای خودکفایی کشاورزیِ کشور در آن کشت و کار راه بیندازیم؛ در همین راستا، هر سال برای عده‌ای که رفته‌اند برای کمک به تولید کشور، محل درخت‌ها و مراتع را به کشت دیم تبدیل کرده‌اند، صدها پرونده تشکیل می‌شود در حالی که این بندگان خدا گناهی نداشته‌اند! اصلاً از نظر جرم‌شناسان وجود بلوط، خود عامل اصلی همه‌ی جرائم وابسته است؛ اگر بلوط نبود چرا عده‌ای باید این همه زحمت به خود راه بدهند برای آتش‌زدن، بریدن و شخم زدن این عرصه‌ها و بعد بی‌جهت گیر بیفتند!؟ پس بی‌خود نگفته‌اند: کرم درخت از خود درخت است!.
۳- مگر در دموکراسی، اقلیت تابع اکثریت نیست؟! خب، چرتکه انداختن لازم ندارد، به درستی که دوسوم خاک این مرز پرگهر، کویر و بیابان است و وقتی نمی‌توانیم آن همه کویر را به جنگل تبدیل کنیم، برای رفع عدم تعادل‌های سرزمین و هم‌سان‌سازی آن باید بتوانیم به جای جنگل، کویر بنشانیم تا این عدم تعادل‌ها این‌قدر توی ذوق نزند!؟ وانگهی، هم‌سان‌سازی که نباید فقط از مطالبات به حق بازنشتگان باشد و اگر با همین فرمان حرکت کنیم به زودی سرزمینمان وصل می‌شود به کویر و خودمان هم مهاجرت می‌کنیم به کرج و غیرذالک و قال قضیه کنده می‌شود!
۴- درخت مایه‌ی شر است؛ چه در جنگل و چه در شهر، در شهر هم از ریشه‌اش بگیر که می‌رود زیر دیوار و ساختمان نم می‌کشد تا ساقه‌اش که ممکن است به هنگام عبور توی چشم‌ آدم فرو رود و تا برگ آن که وقتی خشک می‌شود می‌ریزد توی کوچه و خیابان و آن را دپو می‌کنند و آتش می‌زنند و دودش به چشم ما می‌رود، شاید به همین خاطر عزیزان ما در شورای اول در راستای تحقق آرمان سپردن کار مردم به دست مردم بخش عمده‌ی باغ کشاورزی خرم‌آباد را با جسارتی مثال زدنی مثل هلوی پوست‌کنده معامله یا به این آن مرحمت کردند که حق همه‌ی مردم شریف و نجیب حلال‌شان باد!؟
پس از آن منتظر ماندیم تا چندتا درخت باقی‌مانده‌ی این باغ تاریخی هم که قرار بود پارک ملت شود در اسرع وقت قطع و محل آن به زیور واگذاری یا فروش آراسته شود تا کار آن بزرگواران ناتمام نماند. تا این‌جا هم خیلی دیر شده‌است!؟
در حالی که او یک‌سره حرف‌ می‌زد به یاد قطعه‌ای از تاریخ افتادم، نوشته‌اند: وقتی تیمور لنگ به لرستان رسید، به علت تراکم درخت‌های جنگلی، روزش شب و ناگزیر شد برای روشن کردن جلو پای لشکر جرار خود با مشعل از داخل جنگل عبور کند؛ آن آدم نادان با آن همه ادعا عقلش قد نداده‌بود که از دم، همه‌ی جنگل را به آتش بکشد و مسیر را یک‌سره روشن کند تا لشکریانش برای عبور مشکلی نداشته‌باشند و اینک آن کوتاهی«تیمورانه» زحمت کار را به گردن ما انداخته است که خداد از سر تقصیراتش نگذرد!؟
شاید «سیلوراستاین» زیر چنین مسئولیت سنگینی گفته‌است: زمین نگه‌دار، می‌خواهم پیاده شوم!

نویسنده : صادق سیفی | سرچشمه : سیمره583(12 تیرماه1400)
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.