توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Sunday, 7 July , 2024
امروز : یکشنبه, ۱۷ تیر , ۱۴۰۳ - 1 محرم 1446
شناسه خبر : 11454
  پرینتخانه » اجتماعی, یادداشت تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۴۰۰ - ۹:۰۳ | | ارسال توسط :

افسون لطیف شرع (بارقه‌های فقه در آثار مولوی) بخش دوم

افسون لطیف شرع (بارقه‌های فقه در آثار مولوی) بخش دوم
۳-فقه اکبر و فقه اصغر مولانا در کتاب فیه مافیه در باب «کوشایی بایزید بسطامی در طلب معرفت حقیقی» می‌گوید:«ابایزید را پدرش در عهد طفلی به مدرسه برد که فقه آموزد. چون پیش مدرسش برد گفت:«هذا فقه اللّه؟» گفتند:«هذا فقه ابی حنیفه.»گفت:«انا ارید فقه اللّه!..» منظور از فقه اللّه، فقه اکبر است.

عارفان، فقه به معنی رایج را وافی به شناخت دین ندانستند و لذا فقه را به فقه اکبر و فقه اصغر تقسیم کردند. و اصطلاح «فقه اکبر» اخذشده است از یکی از کتاب‌های ابوحنیفه به نام «الفقه الاکبر» و منظور صوفیه از فقه اکبر عرفانیات و معارف بنیادین بود و منظورشان از فقه اصغر فروع احکام (زمانی،۱۳۹۲: ۴۰۳).
چون حقوق علمی دنیوی و به معنای عام«تمشیت مقتدرانه روابط جمعی انسان‌هاست»، از تعبیر «حیلت‌سازی» در بیت زیر استنباط می‌شود که -چنان‌که کلام «علم جدل» است- فقه اصغر نیز «علم حیل» و تدبیری است از ناحیه‌ی شارع برای تنظیم و تنسیق امور اجتماع. در این راستا مولانا، می‌گوید:«خونی که به ناحق بر زمین ریخته می شود ضایع نمی‌شود؛ بلکه پس از مرگ نیز قصاص خواهدداشت و این قصاص نقد(قصاصی که در دنیا جاری می‌شود) تدبیری است برای نظم بخشیدن به جامعه و این قصاص در برابر قصاص آخرت بازیچه‌ای بیش نیست.»
خون نخسبد بعد مرگت در قصاص
تومگو که مُردم و یابم خلاص
این قصاص نقد «حیلت‌سازی» است
پیش زخم آن قصاص این بازی است
(مثنوی، دفتر چهارم، ابیات:۳۶۶۵-۳۶۶۴)
تعبیر «حیلت‌سازی» در نزد مولانا مقارنت دارد با تعابیر ظریف و زیبای«افسون لطیف شرع» و«دیو را در شیشه‌ی حجت کردن» که در مطلع این گفتار بدان اشارت رفت.
گرنکردی شرع افسونی لطیف
بردریدی هر کسی جسم حریف
شرع بهر دفع شرّرایی زند
دیو را در شیشه‌ی حجت کند
(مثنوی، دفتر پنجم، ابیات: ۱۲۱۱-۱۲۱۰)

۴- فقه تطبیقی
روزم به عیادت شب آمد
جانم به زیارت لب آب
از بس که شنید یا ربم چرخ
از یارب من به یارب آمد
یار آمد و جام باده برلب
زان می که «خلاف مذهب» آمد
(دیوان شمس،غزل ۷۰۶)
معنای لغوی تعبیر«خلاف مذهب» در بیت اخیر روشن است؛ یعنی شرابی که خوردن آن مخالف شرع است، اما در تعبیر «خلاف مذهب» گوینده به یک اصطلاح بسیار رایج فقهی نظر دارد و آن تعبیر «خلافی» و «مذهب» است که نوعی «فقه تطبیقی» میان مذاهب مختلف فقهی است. مثلاً بررسی این‌که در یک مسئله‌ی ‌خاصّ، رای ابوحنیفه چیست ،رای شافعی و مالک و احمد حنبل کدام است(شفیعی کدکنی،۱۳۷۹: ۴۳۸).

۵-فقیهان
مولانا در کتاب فیه‌مافیه در باب«اصل تقسیم کار برای بقا و آبادانی زندگانی دنیایی»، نقبی به کارکرد اجتماعی فقیهان می‌زند و در اصل درصدد القای این معنی است که فقه در معنایی رایج و مصطلح آن، علمی دنیوی است که به موجب آن، همان‌طور که خیاط جامه‌ی مردم را می‌دوزد، فقیه هم امور شرعیه‌ی مردم را سامان می دهد و اجر هر کدام از این اصناف در نزد حضرت حق ما جور است.هرکسی که در بنای خیمه‌ی هستی کاری می‌کند حقاً به تسبیح حق مشغول است. او می‌گوید:«در این شک نیست که فقیهان زیرکند و ده اندر ده می بینند در فن خود. ولیکن میان ایشان و آن عالم دیواری کشیده‌اند برای نظام یجوز و لایجوز ! که اگر آن دیوار، حجابشان نشود، هیچ آن را نخوانند و آن کار معطّل ماند.»
مولانا در این‌جا می‌گوید: فقیهان در کار خود متخصص‌اند و فروع احکام را از روایات مختلف و حتا متعارض به احسن وجه استخراج می‌کنند و حلال و حرام را خوب نشان می‌دهند، ولی همین آگاهان ماهر در زمینه‌ی عرفانیّات ممکن است ورودی نداشته باشند. این بخش از فیه مافیه نشان‌گر تفاوت نهادن دیدگاه فقیهانه و دیدگاه عارفانه است و این دو دیدگاه همواره در طول تاریخ دین‌شناسی در تقابل یک‌دیگر بوده‌اند(زمانی،۱۳۹۲ :۲۶۶).
مولانا در دیوان شمس درهمین راستا چنین می‌سراید:
عید بگذشت و همه خلق سوی کارشدند
زیرکان از پی سرمایه به بازار شدند
عاشقان را چو همه پیشه و بازار تویی
عاشقان از جز بازار تو بیزار شدند
سفهاسوی مجالس گروفرج وگلو
فقها سوی مدارس پی تکرار شدند
(دیوان شمس،غزل:۷۸۴)

۶-مقامات فقهی- قضایی
مولانا در آثار خود به برخی از مقامات فقهی-قضایی چون قاضی، وکیل قاضی، محتسب و برخی از دست‌یاران وی- شحنه، عسس، پاسبان-مفتی، مجتهد، واعظ احکام و صدرالصدور اشاره می‌کند.
هست قاضی رحمت دفع ستیز
قطره ای بهر عدل رستخیز
(مثنوی، دفتر شش، بیت:۱۴۹۵)
**
با وکیل قاضی ادراک مند
اهل زندان در شکایت آمدند
(مثنوی، دفتر دوم، بیت:۶۱۴)
**
دست باز و پای باز و بند نی
نی موکل بر سرش نی آهنی
(مثنوی، دفترسوم، بیت:۱۶۵۷)
**
مجتهد که باشد نصّ شناس
اندر آن صورت نیندیشد قیاس
(مثنوی، دفترسوم، بیت:۳۶۸۱)
**
پس پیمبر گفت استفتوالقلوب
گرچه مفتیتان برون گوید خطوب
(مثنوی، دفتر ششم، بیت :۳۸۰)
**
گفت مست ای محتسب بگذار و رو
از برهنه کی توان بردن گرو
(مثنوی، دفتر دوم، بیت:۲۳۹۷)
**
او به ظاهر واعظ احکام بود
لیک در باطن صفیر و دام بود
(مثنوی، دفتر نخست، بیت:۳۶۵)
**
بشنو از اخبار آن صدرالصدور
لاصلوه تمّ الابالحضور
(مثنوی، دفترنخست، بیت:۳۸۱)
جهنم دار تخاصم و بهشت دارالسلام است. مولوی از قاضی به «رحمت دفع ستیز» یاد می‌کند و می‌گوید عدل قاضی قطره‌ای از عدل رستاخیز است. پس قاضی عالم و عادل، به سهم خود خالق بهشت و زیبایی در زمین وآیینه‌ی رحمت حق است.
وکیل قاضی، گماشته و مامور قاضی را گویند(جعفری لنگرودی،۱۳۷۷: ۷۵۴). در نظام جدید حقوقی همان دادیار است که از طرف دادستان مبادرت به تعقیب مجرمین و اجرای احکام دادگاه‌های کیفری می‌کند، اما در گذشته مامور اجرای احکام قاضی شرع بوده‌است(حجاریان،۱۳۸۷: ۱۹۷).
موکل در این‌جا از ماموران اجرا و به معنی مامور شکنجه یا محافظ و نگهبان است.
مجتهد همان مُفتی و کسی است که به درجه‌ی اجتهاد و افتا رسیده است. علما در تعریف اجتهاد گفته‌اند: «استفراغ الوسع فی طلب حکم الشرع»(=به کارگرفتن حد اعلای کوشش برای یافتن حکم شرع)(محقق داماد،۱۳۷۵،ج۱ :۱۳).
محتسب، در لغت به معنی تعرض و اعتراض است(عرب گوید: احتسب بمعنی انکر علیه)و محتسب چون معترض و متعرض اعمال خلاف قانون مردم می‌شود و در مقام دفع تجاوز افراد به یک‌دیگر و به مصالح عمومی برمی‌آید، محتسب نامیده شده است. کلیه‌ی وظایفی که هم اکنون شهربانی تصدی می‌کند و مقدار مهمی از وظایف شهرداری امروزه(از قبیل نظارت بر امور اصناف و پیشه‌وران و خواربار شهر و غیره) و دادستان به عهده‌ی وی بوده است و به تخلفات ناشی از معاملات رسیدگی می‌کرد و نظم و نظافت شهر و نظارت بر اوزان و مقادیر و تامین آذوقه‌ی شهر و جلوگیری از احتکار و نظارت در ساختن ابنیه و اماکن عمومی در حدودی که مقررات صریح (غیرنظری) به او اجازه می‌داد در عهده او بود و در مسائل محتاج به اجتهاد حق دخالت نداست؛ چنان‌که اگر حقی مورد اقرار او بود و مقر نمی‌داد از او می‌گرفت و به مقرله می‌داد ولی اگر انکار می‌کرد، مطلب در صلاحیت محاکم بود نه محتسب(جعفری لنگرودی،۱۳۷۷: ۶۲۴-۶۲۳).
محتسب در اشعار بسیاری از شاعران تجلی یافته و مورد نقد آنان نیز قرار گرفته است. سعدی در حکایت بیستم از باب دوم گلستان، می‌گوید:
قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را
محتسب گر می‌ خورد معذور دارد مست را
حافظ در غزل(۱۶۵) می‌گوید:
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد
پروین اعتصامی شاعرِ معاصر، در بیان زیبا و سمبلیک وضعیت محتسب و نیز علل سیر انحطاطی آن مقام را بیان کرده است که می‌توان آن را در هر دوره‌ای از تاریخ ایران تطبیق داد.
از جمله آفاتی که کارکرد اجتماعی حسبه را تهدید کرده عبارتند از:
۱-تجسس و خرده‌گیری؛ ۲-تبعیض در اجرای حکم؛ ۳-ناآگاهی محتسبان در احکام فقهی؛ ۴-برداشت ابزاری از احکام فقهی(جهت اطلاع بیش‌تر ر.ک:جوکار،۱۳۸۷: ۳۹-۳۲).
مولوی در ابیاتی به دست‌یاران محتسب اشاره می‌کند:
شهر ایمن است جمله دزدان گریختند
از بیم آنک شحنه قهار می‌رسد
(دیوان شمس،غزل:۸۷۰)
**
گرپاسبان گوید که هی بروی بریزم جام می
دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم
(دیوان شمس ،غزل:۱۳۷۵)
**
اوست دیوانه که دیوانه نشد
این عسس رادید ودرخانه نشد
(مثنوی، دفتردوم، بیت: ۲۴۲۶)
وعاظ هم کسانی بودند که احکام دین را برای عموم مردم تبیین می‌کردند.
صدرالصدور در اصل پیامبر(ص) است که در امر زمام‌داری هم زمان مقام افتا،قضا و اجرا را در اختیار داشته است. صدر مهم‌ترین منصب مقام مذهبی در دوره‌هایی چون دوران زمام‌داری صفویان، تیموریان و … نیز بوده‌است. در دوره‌ی تیموریان، صدر در راس متولیان خاص و عام، منتصبان امور شرعیه، اهل امامت، نقبا، سادات، محتسبان، خطبا، ائمه مدرسان، اصحاب فتوا، متولیان و متصدیان امور اوقاف قرار داشته‌است(فلور،۱۳۹۰: ۹۵).صدرالصدور در دوران صفوی یکی از وزرای هفتگانه‌ی دیوان حضور بوده که سمت ریاست بر سایرین را داشت(جعفری‌لنگرودی،۱۳۷۷: ۴۰۶). شاید این عنوان ابتدا از آن پیامبر(ص) بوده و به یادگار ابقا شده است. به هر حال لطف بیان تطور تاریخی مقام صدرالصدور پوشیده نیست.
ادامه دارد…

نویسنده : دکتر فرزاد حاتم‌زاده | سرچشمه : سیمره607(13 دی‌ماه1400)
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.