توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Friday, 21 June , 2024
امروز : جمعه, ۱ تیر , ۱۴۰۳ - 15 ذو الحجة 1445
شناسه خبر : 24019
  پرینتخانه » اجتماعی, یادداشت تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۷:۵۲ | | ارسال توسط :

از افلاطون تا پاستور

از افلاطون تا پاستور
۱. بشر اساساً موجودی است که می‌خواهد، هر چه بیش‌تر، بهتر. خواستنِ قدرت، ثروت، شهرت، محبوبیت و دیگر مطلوب‌های اجتماعی در نهاد بشر است.

منفعت‌طلبی در تار و پود وجود ما تنیده شده است. نکته این است که این خصلت، کاملاً طبیعی و نرمال است. هر انسان متعادل و معقولی واجد خصلتِ خواهندگی است. این خواهندگی، سیری ناپذیر هم هست.

۲. فلسفه سیاسی در دنیای سنت در باب قدرت بحث می‌کرد، اما در باب اینکه کسی که قدرت را در دست دارد، چگونه باید کنترل شود تا خواهندگیِ سیری ناپذیرش موجب آزار دیگران نشود، بحث نمی‌کرد. تنها افلاطون است که یک تئوری دارد و دیگر متفکران همه به نوعی همان سخن افلاطون را تکرار کرده‌اند. افلاطون می‌گفت کسی که قدرت را در دست می‌گیرد، باید فیلسوف/حکیم باشد. چنین شخصی به دلیل معرفت ژرفی که دارد، نفسِ فزون‌خواه را به زنجیر کشیده، بنابراین اگر قدرت را در دست داشته باشد، بر اساس کنترلی درونی، حد نگه می‌‌دارد.

۳. فلسفه سیاسی مدرن بر مبنای انسان‌شناسی مدرن( که انسان را موجودی واجد خواهندگیِ سیری‌ناپذیر معرفی کرد) و تجربه‌یِ تاریخیِ حکومت‌های گذشته، به این نتیجه رسید که سودای قدرت فریبنده است و در این باب بین عالِم و عادی یا حکیم و بی‌سواد تفاوتی نیست، زیرا بشر به ماهو بشر خواهان قدرت مطلق است. از این رو حدودی بیرونی برای محدود کردن قدرت تعریف شد، حدودی چون ادواری بودن، مادام العمر نبودن، تقسیم و تفکیک قدرت و … .

۴. پوپر خلاصه فلسفه سیاسی سنتی و مدرن را در تفاوت دو پرسش بنیادین خلاصه می‌کند:
سنتی: چه کسی حکومت کند؟
مدرن: چگونه باید حکومت کرد؟

به نظر می‌رسد اختلاف نظر بنیادی در ایران برآمده از تفاوت در اتخاذ فلسفه سیاسی بین دو طرف باشد. نظریه ولایت در فلسفه سیاست سنت می‌گنجد و نظریه جمهوری در فلسفه سیاسی مدرن. ادغام این دو آیا نتیجه عملی مقبولی به بار می‌آورد؟

۵. سخنم به پایان رسید، اما نمی‌توانم تعریضی نداشته باشم به کمدیِ ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری. متن زیر را با هم بخوانیم تا بدانیم که در هنوز بر همان پاشنه می‌چرخد و از همیشه تا هنوز، آب در هاون کوبیده‌ایم:
« … و درب‌های وزارتِ داخلَه از چند خیابان گُشاده کردند و مردم آمدن گرفتند به طمعِ کرسی صدارت. چنان که در خبر خواندیم از روستایی پیرزالی دیدند یک دست و یک چشم و یک پای، سجِلّی در دست‌ و پوشه‌ای در بغل همی‌آمد.
پرسیدند از وی که تو چرا آمدی؟
گفت: ش‍نودم که کرسی ریاست به حراج گذاشته‌اند؛ من نیز بیامدم تا بختی بیازمایم.
و امیر نوشتگین از این اخبار زیر لب بخندیدی. امّا کسانی که ژرفای کار بدانستندی، بر ایشان این خبر دُشخوار بودی.»

*تاریخ خندقی، نوشته‌ی ابوالمغز فندقی، ص ۷۹۱ (به نقل از کانال تلگرامی دکتر محمود فتوحی)

نویسنده : دکتر مرتضا ادیب | سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 724 (16 خرداد 1403)
برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.