توانا بود هرکه دانا بود
همواره روزگار با سیمره جاری باشید...
Thursday, 4 July , 2024
امروز : پنج شنبه, ۱۴ تیر , ۱۴۰۳ - 28 ذو الحجة 1445
شناسه خبر : 23627
  پرینتخانه » علمی, مقاله تاریخ انتشار : ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۸:۲۸ | | ارسال توسط :

آموزش عالی در ایران

آموزش عالی در ایران
آموزش عالي قبل از انقلاب: پیش از انقلاب و از حدود صد سال پیش به تدریج افرادی که دانش‌آموخته‌ی آمریکا، فرانسه، انگلیس و دانشگاه‌های معتبر کشورهای غربی بودند به ایران بازگشتند و سنگ بنای دانشگاه‌های مهم ایران مانند دانشگاه تهران و شریف را به سبك غربي بنا نهادند،

این افراد و آموزه‌‌هایشان هنوز هم الهام‌بخش دانشجویان است. چون سنگ بنا درست گذاشته شده بود، دانشگاه‌هاي ايران از نظر اعتبار علمي هميشه سرآمد بوده‌اند؛ چه پیش و چه پس از انقلاب اسلامي ٥٧.
نخستين سري استادان دانش‌آموخته‌ی غرب از جنبه‌ی پزشكي و فني-مهندسي اعتبار خاصي داشتند؛ البته همين استادان اغلب ضد شاه بوده و به انقلابيون پيوستند؛ به‌طوري‌كه بسیاری از استادان انقلابی یا مورد تایید نظام که حتا مناسب مهمی را پس از انقلاب بر عهده گرفتند از زمره‌ی این گروه تحصیل کرده خارج بودند؛ مانند دکتر ایرج فاضل، پرفسور حسابي، دکتر علی‌اکبر ولایتی، دکتر مرندی مسئول تيم پزشكي رهبري، پزشك دکتر برومند، دکترسیدحسن عارفی پرشک امام(ره) و بسياري افراد دیگر که نقش بزرگی در بنا نهادن زیرساخت‌های علمی مملکت داشتند.
تعدادی دانشگاه مادر و معتبر وجود داشت که به‌تدریج درحال فارغ‌التحصیل کردن دانشجویان با استانداردهای بین‌المللی بودند؛ به‌طوري‌كه برخي دانشجويان دانشگاه پنسيلوانيا بخشي از دوره‌ی آموزشي خود را در شيراز مي‌گذراندند؛ اما این آهنگ کند و تدریجی و اصولي دانشجوپروري کافی تشخیص داده نشد زيرا كشور با كميود نيروي متخصص مواجه بود؛ به‌ویژه پس از انقلاب و در دوران جنگ كه تحت تحريم بوديم مستشاران خارجي ارتباط خود را با ما قطع كردند.
راهي كه در آن زمان به ذهن مسئولان رسيد، افزايش پذيرش دانشجو و تاسيس دانشگاه‌های مختلف در شهرهای کوچک بود.

گسترش بي‌رويه آموزش عالي بدون تامين زيرساخت‌هاي لازم و بدون نبازسنجي دقيق:
تكثير دانشگاه‌ها و افزايش ظرفيت‌ها در ابتدا مثبت به‌نظر مي‌رسيد ولي بعدها به رقابت بين شهرها و استان‌ها تبديل شد و بسياري استان‌ها با اين استدلال كه ما محروم‌‌تريم يا جمعيت بيش‌تري داريم و … يا به قوه متنفذين استاني توانستند مجوز تاسيس دانشگاه را براي شهرستان‌ها بگيرند.
شعب دانشگاه‌های آزاد، علمی کاربردی، پیام نور و انواع دانشگا‌ههای خصوصی و غیرانتفاعی توسعه یافت. حتا به‌خاطر دارم در دهه‌ی ٨٠ يكي از بزرگان استاني فرمودند كه «الان تاسيس دانشگاه خصوصي بيش‌ترين بازگشت سرمايه را دارد!» طبعاً تمرکز اصلی بر کمیت فارغ‌التحصیلان قرار داده شد و منطقاً کیفیت پایین آمد.
در ابتدای کار به‌نظر می‌رسید افق روشنی در انتظار آموزش عالی است؛ به‌‌ویژه که افراد زیادی به‌عنوان دانشجو مشغول به تحصیل شدند؛ افراد زیادی به‌عنوان استاد و کارمند دانشگاه تبدیل به حقوق بگیران دائمی دولت شدند و افراد زیادی در صنعت چاپ و تکثیر، مقاله‌نویسی، پایان‌نامه نویسی، گرفتن جشن فارغ‌التحصيلي، ترجمه، نوشتن جزوه‌هاي خلاصه و خلاصه‌تر و نيز کلاس‌های کنکور و… مشغول به‌کار شدند.
خلاصه گردش سرمایه چند میلیاردی حول و حوش مسئله‌ي دانشگاه و كنكور شکل گرفت و بسیاری از این طریق نان می‌خورند و می‌خورند. تا این‌جای كار در نگاه سطحی همه چیز خوب به‌نظر می‌رسد.
اشتغال‌زایی شده است، افراد زیادی موقتاً از بلاتکلیفی نجات پیدا کرده‌اند و عنوان دانشجو را یدک می‌کشند و گردش سرمایه‌ی عظیمی ایجاد شده است. جوان‌هایی که باید برایشان کار ایجاد می‌شد همه مشغول درس و علم شده‌اند؛ چه چیزی بهتر ازاین!

چالش فارغ‌التحصيلان بي‌كار:
ما پس از چند سال مشخص شد همین جوان‌ها وقتی فارغ‌التحصیل می‌شوند کار می‌خواهند.! موقعیت‌های کار اداری ودولتی هم محدود بود و به‌سرعت طي دهه‌هاي هفتاد و هشتاد پر شد؛ از طرفی کشور ما کشور صنعتي نیست که بتواند برای این همه مهندس و تحصیل کرده شغل مرتبط ایجاد کند. مگر چقدر کارخانه داریم که بتوانیم مهندسان برق و مکانیک را به‌کار بگیریم؟ یا چقدر پل و راه و سد داشتیم که بتوانیم همه مهندس‌های عمران را مشغول به‌کار کنیم؟
و یا چقدر کرسی استادی داشتیم که فارغ‌التحصیلان فلسفه، ادبیات، الهیات و… را مشغول به‌کار کنیم؟
پس به‌تدریج طبقه‌ای به‌نام «فارغ‌التحصیلان بی‌کار» شکل گرفت. برخی از این افراد جذب مشاغل وکارهای غیرمرتبط شدند که مصداق بارز هدر رفت منابع کشور است. مثلاً فارغ‌التحصیل شيمي که در بنگاه معاملاتی ملکی کار کند یا مهندسی که به کار دیگری اشتغال دارد چه بهره‌ای از چند سال تحصیل خود برده است؟
از ویژگی‌های طبقه‌ی فارغ‌التحصیلان بی‌کار این بود که آگاهی بالایی به حقوق خود دارند و تمایل زیادی به ارتباط با جامعه جهانی و حرکت همگام با پیش‌رفت‌های روز دنیا داشتند.
بنابراین این‌که خانواده‌ها به‌رغم راه طولانی و طاقت‌فرسای پزشک شدن که بیش‌تر به یک ماراتن شبیه است، باز هم فرزندان خود را به رشته پزشکی می‌فرستند كه متاثر از باورهایی است که در ناخودآگاه جمعی جامعه‌ی ایرانی وجود دارد.
بسیاری از پزشکان حتا کار نمی‌کنند یا در رشته‌های غیرمرتبط فعالیت دارند اما باز هم دوست دارند نام دکتر را یدک بکشند.
زمانی که این‌قدر اشتیاق وجود دارد زمینه برای خیلی میان‌برها فراهم می‌شود و بسیاری از صاحبان ثروت و قدرت فرزندان خود را به ضرب پول و کلاس خصوصی به رشته‌های پزشکی می‌رسانند. حتا شایعاتی مبنی بر فروش سوال و حتا فروش صندلی وجود دارد. هم‌چنین راه‌هایی مانند شروع دوره‌ی پزشکی در کشورهای خارجی و ادامه آن در ایران و یا انتقال از برخی از رشته‌های دیگر به پزشکی تحت شرایط خاص وجود دارد. همه‌ي این موارد باعث شده بیمارستان‌ها مملو از دانشجوی پزشکی شوند.

افت آموزش پزشكي:
ورودی بیش از حد دانشجوی پزشکی باعث شده که کیفیت آموزش پزشکی به‌شدت افت کند؛ زیرا سیستم قابلیت آموزش خيل عظیم را ندارند. آموزش پزشکی نیاز به استاد خوب، بیمارستان آموزشی با تخت کافی و صرف هزینه زیاد دارد. مثل یک نانوایی که روی دور تند باشد و نان خمیری و نیم پز تحویل مشتری دهد، بسیاری از دانشجویان پزشکی هم بدون مهارت‌های کافی فارغ‌التحصیل خواهندشد. حتا استادان با وجدان و سخت‌گیر هم نمی‌توانند باعث تغییر این روند شوند چراکه زمانی فرد با توانايي ذهنی، روحی و انگيزشي کمتر از حد پزشکی وارد این رشته می‌شود، نمی‌تواند فشارهای وارده را تحمل کند و به سمت اعتیاد یا خود کشی یا مقابله با سیستم پیش می‌رود.
اصولاً وقتی در یک سیستم بدون حساب و کتاب دانشجو پذیرفته می‌شود؛ عملاً این سیگنال به دانشگاه‌ها مخابره می‌شود که باید این دانشجوها هر طور شده فارغ‌التحصیل شوند. صرفاً با فشار و سخت‌گيري نمی‌توان دکتر خوب و وظیفه‌شناس تربیت کرد. در نتیجه تعداد زیادی از فارغ‌التحصیلان رشته‌ی پزشکی تمایل به کار در رشته پزشکی ندارند یا توانایی علمی این کار را ندارند.
به علت عدم وجود نظام ارجاع در کشور ما بیماران با بروز کوچک‌ترین مشکلی به‌راحتی به متخصص و فوق تخصص مراجعه كرده و لذا در این بین پزشکان عمومی دور زده می‌شوند. پس راهی جز ادامه تحصیل يا ورود به کارهای زیبایی مثل تزریق ژل و بوتاکس برای پزشکان عمومی باقی نمی‌ماند.
ورود به تخصص هم نیاز به گذراندن طرح و شرکت در آزمونی رقابتی با متقاضیان بالا دارد که قبولی در آن تا حدی دشوار است. چراکه اغلب پزشکان تمایل دارند در رشته‌های درآمدزا و کم کشیک و كم استرس مانند رادیولوژی، پوست، چشم و گوش حلق و بینی پذیرفته شوند.
خلاصه پول مبنای اصلی تمام تصمیم‌گیری‌ها شده‌است که البته باید تا حد زيادي به این افراد هم حق داد زیرا در دنیای امروز با پول می‌شود تقریباً همه چیز را خرید.
عیب عمده‌ی این گرایش اینست که پزشکان نخبه تمایل کمتری به ادامه تحصیل در رشته‌های پایه هم‌چون اطفال، داخلی، جراحی و زنان پیدا می‌کنند که سنگ بنای درمانی جامعه هستند. زمانی که سیستم درمانی از پزشکان داخلی و جراحی خوب تهی شود فاجعه رخ خواهدداد اما نبود پزشکان زیبایی آسیب کمتری ایجاد خواهد کرد.
چرا به‌رغم پذیرش بالای پزشکی، همیشه با كمبود پزشک بالاخص در مراکز دولتی و در مناطق محروم مواجه هستیم؟
در مراکز دولتی ارج و منزلت پزشک و کادر درمان حفظ نمی‌شود و مطالبات مالی ایشان اغلب با تاخیر چند ماهه و آن‌هم با کسورات زیاد تسویه می‌شود؛ بار کاری و میزان حداقل موظفی کاری در سیستم‌های دولتی بسیار بالاست و پس از مدتی باعث فرسودگی شغلی و بریدن کادر درمان می‌شود.
کمااین‌که بسیاری از کادر درمان اعم از پزشک و پرستار به فکر مهاجرت موقت یا دائم به کشورهای حاشیه خلیج فارس و یا کشورهای اروپایی و آمریکای شمالي هستند. بنابراین پزشکان اغلب با اتمام تعهدات قانونی و سپری کردن دوره طرح ترجیح می‌دهند که از سیستم درمانی دولتی خارج شوند.

چرا باوجود سهمیه مناطق محروم و بومی‌گزینی باز هم مناطق محروم از وجود پزشک بالاخص پزشک متخصص بی‌بهره است؟
در چند سال اخیر تاکید زیادی روی بومی گزینی و نیز اخذ تعهد خدمت دو سه برابر مدت تحصیل در مناطق محروم شد اما كارساز نبود و تنها باعث شد به تعداد پزشکان تهران و شهرهای بزرگ افزوده شود! علت این است که همیشه راهی برای دور زدن سیستم و نگذراندن تعهدات وجوددارد. بسیاری از افراد با سهمیه مناطق محروم تخصص می‌گیرند اما اصلاً در آن مناطق خدمت نمی‌کنند.
این به‌علت ساختار خاص اداری و فرهنگی حاكم بر جامعه‌ي ماست. البته از طرفی شاید بتوان به پزشکان حق داد که نخواهند مادام‌العمر در یک شهر یا روستای کوچک زندگی کنند؛ از طرفی یک سیکل یا دیپلمه بی‌کار می‌تواند به کار فیزیکی و یدی مشغول شود ولی کسی که مدرک دانشگاهی دارد حاضر نمی‌شود کار فيزيكي يا به اصطلاح سطح پايين انجام دهد و تمايل به پشت میز نشینی دارد؛ طبیعی است که میز کافی برای نشستن این همه فرد وجود نداشت و این افراد بسیار مطالبه گرتر و آگاه‌تر از یک فرد بی‌سواد هستند و تبدیل به یک چالش امنيتي براي حاكميت شدند. در تمام ناآرامی‌های دو دهه‌ي اخیر همین جوانان تحصیل‌کرده‌ی بي‌كار موتور محرك تظاهرات بودند.
همین ماجرا ثابت می‌کند که استدلال عده‌ای که سه دهه پیش معتقد بودند جوانان را می‌توان به دانشگاه فرستاد و بدین ترتیب مدتی مطالبات آن‌ها را به تعویق انداخت اشتباه بوده است چراکه همان جوان چند سال بعد با مطالبات بیش‌تری بر می‌گردد.
دردها را می‌توان با مسکن ساکت کرد اما بعدها باید تاوان بیش‌تری پس داد. اين كار شبيه تبديل لوكمي حاد(سرطان خون حاد) به لوكمي مزمن بود؛ شايد به‌ظاهر طول عمر بيمار بيشتر مي‌شد اما در زمان شعله‌ور شدن بيماري لوكمي مزمن ديگر شايد نتوان كاري كرد. در حالي‌كه لوكمي حاد را ممكن است بتوان با شيمي درماني و پيوند مغز استخوان به‌طور قطعي ريشه كن كرد.
مشكل مهم‌تري كه وجود داشت اين بود كه سيستم تمايلي نداشت افراد را بر مبناي رزومه علمي تقسيم‌بندي كند؛
مثلا مهندس برق نخبه صنعتي شريف كه رتبه يك كنكور بود براي استخدام در يك اداره دولتي تفاوت چنداني با مهندس برق فارغ‌التحصيل از واحد مثلا تورقوزآباد نداشت!
در آمريكا هم دانشگاه‌هاي درجه سه و چهار وجود دارد اما سيستم رتبه بندي رعايت شده و به رزومه توجه مي‌شود.
بدين ترتيب بسياري دانشگاه‌ها به دستگاه‌هاي چاپ و تكثير و فروش مدرك تبديل شدند به‌طوري‌كه امروزه شاهد خالی ماندن صندلی های دانشگاه و ادغام دانشگاه‌هاي مختلف درهم هستیم چرا که این چرخه دیگر جواب نمی‌دهد.
جالب این‌که بسیاری از افراد با ورود به دانشگاه نه تنها در زمینه علمی پیش‌رفت نمی‌كنند بلکه خصوصیات اخلاقی بدی کسب می‌کنند.
نوجوان دبیرستانی سالم به دانشگاه رفته و بعد از چند سال به‌علت علمی نبودن جو دانشگاه، نبود هدف و چشم‌انداز كاري آینده، معتاد يا خلاف‌كار شده است.

افزايش اقبال به رشته‌هاي گروه پزشكي:
آخرین تغییری که در ذائقه‌ی والدین و دانش‌آموزان شاهد بوده‌ایم، تمایل به رشته‌های گروه پزشکی است. چراکه اغلب رشته‌های پزشکی نوعی رشته خدماتی هستند و درآمدی تقریبا تضمین شده از طرف دولت و یا در بخش خصوصی دارند.
طبیعتاً اقبال به رشته‌های فنی و علوم پایه و به اصطلاح ساینس کم شده است چراکه كشور ما کشوری صنعتی یا مولد علم نیست و افرادی هم که به رشته‌های پایه یا فنی روی می‌آورند اغلب از ابتدا تصمیم به مهاجرت به کشورهای غربی دارند که بازار کار خوبی برای این‌گونه رشته دارند.
مثلاً بسیاری از مغزهای مهندسی کامپیوتر یا برق صنعتی شریف و امیر کبیر براحتی جذب مراکز علمی تحقیقاتی آمریکا و اروپا می‌شوند چرا كه غربي‌ها دنبال مغزها مي‌گردند.

وضعیت اشتغال در رشته‌هاي گروه پزشکی:
رشته‌ی پزشکی ، دندان‌پزشکی و داروسازی تا یکی دو دهه قبل مظهر كسب پول و درآمد محسوب می‌شدند و یک پزشک آینده‌ی مالی تضمینی شده‌اي داشت. اما اکنون به دلایل مختلف امکان پولدار شدن از طریق رشته پزشکی وجود ندارد به‌‌ویژه اگر بنا باشد انسان علمی و شرافتمندانه کارکند.

داروسازي:
با رشته داروسازی شروع کنیم؛ دو دهه پیش رشته داروسازی بسیار مقبول و شیک به‌نظر می‌رسید چراکه هم به نسبت پزشکی دوره‌ی تحصیل کمتری در حد ۷-۶ سال داشت و هم کار سبک‌تری داشت با درآمد تضمین شده داشت؛ اما پاشنه‌ی آشیل این رشته این بود که به‌سرعت اشباع شد و قابلیت انعطاف کمی داشت مثلا نمی‌توان در یک روستای کوچک داروخانه تاسیس کرد و در شهرها هم مکان داروخانه و نزدیکی به مراکز درمانی مهم است؛ به‌عبارتی اشکالات عمده‌ی این رشته این است که موفقیت در آن به ده‌ها عامل خارج از کنترل فرد وابسته است و ارتباط چندانی با موفقیت تحصیلی و بار علمی داروساز ندارد.

دندان‌پزشكي:
رشته‌ی دندان‌پزشكي هم رشته‌ای فیزیکی است استهلاک زیادی برای فرد ایجاد می‌کند. با در نظر گرفتن هزینه‌ی تجهیزات و وسایل و مواد اولیه و کار حساس، آن‌قدر درآمد زیاد نبوده و عمر کاری مفید فرد خیلی بالا نیست.

پزشكي:
در نهایت رشته پزشکی رشته‌ای است که به‌رغم طولانی بودن دوره تحصیل، به دلایل مختلف باز هم مورد توجه است.
پزشک در فرهنگ شرقی و به‌ویژه ایران باستان جنبه روحانی داشته و لفظ حکیم نامیدن پزشک هم نشانه حکمت و هم دلالت بر طبابت دارد. بسیاری از پزشکان روحانی و یا از بزرگان علم و عرفان بوده‌اند. چراکه هر کس پس از ۳۰سال درس خواندن و گرفتن مدارك مختلف تمایل دارد خانواده‌اش در رفاه زندگی کنند و فرزندش در شهری زندگی کند که دارای حداقل امکانات رفاهی باشد که بتواند دست‌کم به اندازه‌ی والدین پزشکش پیش‌رفت کند.
شاید بتوان دو سه سالی را به جهت خدمت به محرومین در مناطق محروم زندگی کرد اما اینکه یک عمر این ماجرا را بخواهیم ادامه دهیم بسیار مشکل است.

انسان همیشه توقع دارد فردایش از امروزش بهتر باشد
اگر قرار باشد فردی پس از ۳۰سال درس خواندن، مدتی طولانی ریاضت بکشد و به زندگی در منطقه محروم محکوم شود خوب بهتر بود از ابتدا وارد شغل آزاد شود یا رشته‌ای با تحصیلات ۲تا۴ساله را می‌گذراند تا دست‌کم تاسف نخورد که پس از این همه تحمل سختی باید این چنین زندگی داشته باشد. حتا بوميان مناطق محروم تمايل به فرار از آنجا را دارند زیرا سختي كشيده‌اند تا زندگي بهتري داشته باشند. اگر چه خدمت به خلق و تعهد انسانی وظیفه اصلی یک پزشک است اما تنها از ابر انسان‌هایی مانند ائمه‌ی اطهار و اولیای خدا می‌توان توقع داشت تمام عمر خود را فداي ديگران كنند. بايد واقع‌بينانه به ماجرا نگريست؛ پزشك هم مانند همه انسان‌ها تمايل به داشتن زندگي راحت در مكاني با امكانات قابل قبول زندگي را دارد. به زور نمي‌توان فردي را مجبور به كار در منطقه‌اي محروم كرد، بالاخص كه غريب باشد و بومي منطقه نباشد. حتا اگر بتوان كسي را مجبور به كار كرد، نمي‌توان عشق به كار را به زور به وي تزريق نمود! زيرا پزشكي كاري دلي و عشقي است و پزشك تا عاشق كارش نباشد و راضي از شرايط نباشد، كار درست و تميز انجام نخواهد داد.

راه‌كار ماندگاري پزشكان:
به نظر بنده تنها راه ماندگاری پزشکان و تمام نیروهای کادر درمان در مناطق محروم، دادن امتیازات مالی قابل توجه است به‌طوری‌که بتواند شرایط بد را جبران کند و غیر ازاین هر راهی محکوم به شکست است.
وقتی کسی نخواهد بماند باهیچ تعهد و وثیقه‌ای نمی‌توان وی را نگه داشت؛کمااین‌که هزار و یک راه مختلف جهت دور زدن تعهدات وجود دارد. در نهایت حال آموزش عالی و خصوصاً رشته‌های پزشکی و پيراپزشكي اصلا خوب نیست.
قسمتی از مشکل ریشه در تصمیمات خلق‌الساعه و غیر کارشناسی دارد و قسمت عمده مشکلات هم جنبه اقتصادی دارد تا برای آموزش و درمان هزینه نشود نمی‌توان انتظار معجزه داشت.
کشور به‌تدریج در حال خالی شدن از پزشک و پرستار است و برخی رشته‌های علمی و ضروری که درآمد خوبی ندارند مانند جراح اطفال و جراح قلب در حال منقرض شدن هستند زيرا متقاضي ندارند.
پرستاران عزيز هم بسيار سخت كار مي‌كنند و شيفت‌هايشان به‌گونه‌اي است كه زندگي شخصي شان به‌شدت متاثر خواهد شد. بسياري از دوستان پرستار را مي شناسم كه عطاي كار را به لقايش بخشيده‌اند.
سخن پاياني اين‌كه سيستم پهداشت و درمان هنوز هم سالم‌ترين يا از سالم‌ترين سيستم‌هاي اداري و خدماتي كشور است، آن‌را دريابيم. باتعهدگرفتن و بگیر و ببند نمی‌توان افراد را ماندگار کرد؛ بهترین راه توجه به حل مشکلات مادی و شغلی این افراد است وگرنه در آینده‌ای نزدیک به دورانی باز خواهیم گشت که محتاج پزشکان پاکستانی و بنگلادشی خواهیم شد.

نویسنده : دکتر امیر شاکرمی | سرچشمه : سیمره‌ی شماره‌ی 719 (11 اردی‌بهشت 1403)
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.