امروز : یکشنبه, ۱۰ تیر , ۱۴۰۳ - 24 ذو الحجة 1445
خاطراتی از خرمآبادِ شصت سال پیش (بخش هفتم)
آنهایی که توان مالی داشتند و میتوانستند دوچرخه و سایر وسایل اسباببازی را خریداری نمایند حسابشان از دیگران جدا بود و در دنیایی زندگی میکردند که با دنیای بیشتر بچههای شهر فرق داشت.
ما که در خیابان سوم اسفند زندگی میکردیم جرئت نداشتیم به پشت بازار برویم و با بچههای آنجا بازی کنیم. بچههای آنجا بسیار خشن و قلدر بودند و روش زندگی آنها متفاوت بود. در پشت بازار آن زمان، از نظر طبقات اجتماعی، دو قشر متفاوت زندگی میکردند؛ قشر اول مالکین یا سرمایهداران شهری بودند که عمدتاً در اول بازار، صاحب خانه و مغازه بودند. خانههای آنها اغلب بزرگ و شامل اندرونی و بیرونی بود که هرکدام از آنها دارای تعداد زیادی اتاق نشیمن بودند و این خانهها اغلب دو طبقه بودند و قشر مرفه شهری نیز آنها را اجاره میکردند، خانوادههای قدیمی شهر، مثل سلاحورزیها، منصوریها، حجاریها، افتخاریها، کاکاوندها و … در این خانهها زندگی میکردند و هنوز هم تعدادی از این خانهها موجود است که سبک معماری آنها به دوران قاجار برمیگردد. قسمت شمال پشتبازار محل زندگی فقیرترین اقشار اجتماعی بودند و متاسفانه فرزندان این قشر از جامعه بودند که بهدلیل فقر فرهنگی و مادی، گرفتار کارهای خلاف میشدند و …. ما جرئت نزدیک شدن به چنین نوجوانانی را نداشتیم.
بیشتر آنها در «گُلو بازی» حرفهای بودند و یک نوع قمار برایشان محسوب میشد. «گلُو» را خود بچهها، از سنگهای رودخانهای و با استفاده از سنگ چخماق درست میکردند. روش ساخت به این طریق بود که سنگ خام را اغلب از داخل رودخانه تهیه میکردند، آنرا در کف دست میچرخاندند و آنقدر با سنگ چخماق به آن ضربه میزدند تا گرد میشد و سپس با سمباده آنرا صاف و براق میکردند. بهترین نوع «گلو» نوع «ماش برنج» آن بود. این نوع «گلو»، دارای دانههای سیاهرنگ یا صورتی رنگی بود که داخل ماده اولیه سنگ بهصورت طبیعی جانمایی شده بود. روش دقیق بازی را فراموش کردهام. تا جایی که در ذهن دارم چند چاله کوچک به قطر حدود هشت سانت و بهعمق حدود هفت سانت در زمین حفر میشد و از فاصله مشخصی «گلو باز» گلو را روی تخته مربع شکل کوچکی میگذاشت و با مهارت آن را با نوک انگشت بهطرف چاله هدایت میکرد تا در چاله بیفتد و سپس از فاصله معین میبایست «گلوی» طرف یا طرفین مقابل را بزند گلوله باز حرفهای «دوبرهم» میکرد یعنی در جا دو گلو را با هم میزد. هرچه بود هیجان خاصی داشت و نوجوانان و بزرگسالان، آنرا بهصورت حرفهای بازی میکردند و ما فقط تماشاچی بودیم و گاهی خود نیز با «گلوهای شیشهای» که داخل آنها را رنگ های مختلفی از قبیل ابی، قرمز، زرد و…کار گزارده بودند به شکل سادهتری «گلوبازی» میکردیم.
از تفریحات بچههای پشت بازار یا « پشت پشت» سگ بازی بود که آنهم برای بچههایی که بهاین بازی علاقه داشتند جذابیت خاص خود را داشت. علاقهمندان به این بازی را «سیی باز/سگ باز» میگفتند. آنها تعدادی سگ دستآموز داشتند که هر روز با حرکات سگها خود را سرگرم میکردند.
قسمت شمال پشت بازار را استخوانآباد میگفتند که محل دفن استخوانهای حاصل از کشتار حیوانات بود. در این مکان نیز چالههایی توسط «کناسان» حفر شده بود که فاضلابهای خانگی شهر را که با دو عدد پوت از جنس حلبی حمل میکردند در آنجا تخلیه میکردند. این فضولات بهمرور زمان خشک شده و به نوعی کود عالی تبدیل میشدند که در فصل بهار آنرا بهصورت «گواله/ یک نوع کیسه» به سبزیکاران شهر میفروختند. این افراد عمدتاً غریبه بودند.
شیر و خط سادهترین نوع بازی بود. در نزدیک سه راه دارایی، تختهسنگهای بزرگ و یکپارچهای وجود داشت که محل سرسره بازی پسرها بود (بازی دخترها عروسک بازی در منزل، یه قل دو قل و خانهبازی بود.) و هم اکنون در بغل نگارخانه مرحوم بیرانوند نقاش شهیر شهر، تکهی کوچکی از آن باقیمانده است. بچههایی که زیاد به سرسره علاقهمند بودند هر روز با تنبان پاره به خانه بر میگشتند.
اوج سرسرهبازی بچهها بعد از افطار در ماه رمضان بود. در آنزمان در ماه رمضان، ارتش توپ بزرگی را بر روی تپه بالای غار «پاسنگر» مینهاد و هر سحر و یا هنگام افطار، با شلیک گلوله توپ مردمان شهر، از زمان افطار یا سحری، خبردار میشدند. بیشتر بچههای شهر یک ساعت قبل از شلیک توپ افطار، اطراف «توپچی» حلقه میزدند و تا زمان شلیک توپ توسط توپچی، در آنجا تجمع داشتند و چگونگی شلیک توپ برای آنها یک نوع سرگرمی محسوب میشد. نوجوانان با تقلید از بزرگترها، روزه میگرفتیم و با شلیک توپ، دوان دوان جهت افطار بهطرف خانه میرفتیم. بسیاری از بچهها در بین راه، سرسره سنگی را قرق میکردند و تا پاسی از شب رفته، روی سرسرهای صخرهای، بازی میکردند. یادش بهخیر چه دورانی، انگار همین دیروز بود که فریاد بچهها بر روی سرسره گرداب سنگی طنین میانداخت.
درست کردن نیزه چوبی با نوک لوله آفتابه مسی و مسابقه پرتاب آن، نوعی دیگر از سرگرمی و مسابقه بود. کشتی گرفتن روی زمین سفت و سخت، توپ بازی با توپهای پلاستیکی، تیلهبازی، دال پران، تیر و کمانبازی (مخصوص شکار پرندگان کوچک) از دیگر سرگرمی بچهها بود. در مورد تیر و کمان مادران برای بچههای کوچکشان این شعر را میخواندند:
کَه ِریا (پسرها)، کَه رِمه، ِزنُه
تیر و کمونشه، اِ سَنه
ریشِ، بَواِ (بابا)، کَه ِریا
تیر وکمون، وِردار، بیا
با احداث استادیوم ورزشی و تشویق جوانان به ورزشهای مدرن، جوانان مستعد شهر در زمینههای مختلف ورزشی و بهخصوص کشتی، به میدانهای ورزشی ایران و جهان راه یافتند. از مربیان ارزشمند کشتی باید از مرحوم «احمد رضایی» و مرحوم «محمد کریمی» یاد برد. پهلوانان نیز زیاد بودند که نام زندهیاد نورالله طولابی و زندهیاد «حبیب سالم » در ذهنم باقی مانده است.
ادامه دارد…
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.